تاریخ طبری:جلد پنجم:فتح ری
فتح دی
گوید: نعیم با سپاه از واج روذ حرکت کرد و از آنجا تادستبی قلمرو وی بود و آهنکک ری کرد که در آنجا برضد وی فنراهم شده بودند. آنگاه زینبی» ابوالفرخان» برون شد ودرمحلی بنام قها باوی دیدار کرد که بهصلح بود ومخالف شاه ری بود» ضرب شصت مسلمانان را دیده بود و به سیاوعش وخاندان وی حسد میورزید» پس با نعیم بیامد. دراین هنگام پادشاه ری سیاوخش» پسر مهران» پسر بهر ام چوبین بودکه از مردم دنباوند وطبر ستان وقومس و گر گان كمك خو است و کفت: «دانستهاید که اینان بهری آمدهاند ووقت جنبیدن است.»
پس به كمك وی فراهم آمدند وسیاوخش سوی نعیم رفت ودر دامن کوه ری مجاور شهر تلاقی شد وجنگگ انداختند.
گوید: زبنبی به نعیم گفته بود جمع اینان بسیار است و سپاه ت و کم؛ گروهی
سوار بامن پفرست که از راهی که ندانند وارد شهر شوم وتو سویآنها هجوم ببر
�جلد پشجم ۱۹۷۵
وچون آنگروه برضد حریفان برون شو ند تاب مقاومت تو نیارند.
نعیمشبانگاه يك دسته سوار با ویفرستاد که سالارشان منذربن عمرو برادر- زادةٌ وی بود» زینبی آنها را از راهی که دشمنان متوجه نبودند وارد شهر کرد و نعیم شبانگاه به آنها تاخت و از شهر غافلشان کرد و بجنگیدند و پایمردی کردند تاوقتی که از پشت سرصدای تکبیرشنیدند وهزیمت شدند وجندان از آنها کشته شد که کشتگان را با نی شمار کردند(اندازه گرفتند؟) وغنیمتی که خدا در ری نصیب مسلمانان کرد هما نند غنایم مداین بود.
زینبی ازطرف مردم ری بانعیم صلح کرد» نعیم اورا مرزبان ری کرد و اعتبار ری بهحاند انبزر گکزینبی انتقالیافت کهشهرام وفرخان از آنجملهبودند»هنوز چنین است وخاندان بهرام سقوط کرد. نعیم شهر آنها را که عنوان «کهن داشت» یعنی شهرری را ویران کرد وبه زیبنی دستور داد که شهر نوین ری را بنیان کرد.
نعیم فتحی راکه خدا نصیب وی کرده بوده بود همراه مضارب عجلی بر ای عمر نوشت وخمسها را باعتيبة بننهاس وابیمفزر وجمهی ازسران مردم کوفه فرستاد وچون ری را گشوده بود سمالابن خرشه انصاری را به كمك بکیربن عبدالله فرستاد وسماكك به کمكبکیر آهنگت آذر بیجان کرد.
نعیم مکتوبی برای مردم ری نوشت که چنین بود:
«بنام خحدای رحمان رحیم
«این مکتوبی است که نعیمبن مقرن بهزینبی پسرقوله میدهد. «مردم ری را باهمه کسان دیگر که با آنها باشند امان میدهد بشرط جزیه «بقدر تو ان که هر بالغی هرسالبدهد» و آنکهنیکخواهی کنند و راهنماییو «خحیانت نکنندو بادشمنتماس نگیرند» و نیزمسلما نار ايكرو زوشب عهمانی «کنند وحرمت مسلمانانبداز ند وهر که مسلمانیرا دشنام گو یدیاتحقیر کند
�۹۷۶ ۱ ترجمهٌ تاریخطبری
«نوشته شد وشهادت داده شد.) مصمغان کس فرستاد وصلح خو است که جیزی فدیه دهد بی آنکه باری و حفاظ بخواهد» نعیم پذیرفت ومکتوبی میان خود واونوشت بیقید یاری ومعاونت برضد کسی».واین: برای آنها بر قرار بود: «بنام خحدای رحمان رحیم «اين مکتوب نعیمبن مقرن است برای مردانشاه مصمغان دنباو ند «ومردم دنباوند وخوار ولارز وشرز: تو وهر که در بازماندن همانند تسو «باشد درامانید» که مردم سرزمین خود را بازداری و هسر ساله دویست «هز اردرم» از وزن هفت» بدهی و ازعامل مرز مصون مانسی. مادام که «چنین باشی کس برتو هجوم نیارد و بیاجازه به تو وارد نشود مگر آنکه «دگر گونی آری وهر که دگرگونی آرد پیمان ندارد وهر که از تسلیم وی «ابا کندنیز. «نوشت وشاهد شد.» گوید: وچون نعیم فتح ریرا همراه مضارب عجلی نوشت وخمسها را فرستاد عمر بدو نوشت که سویدین مقرن را سوی قومس فرست وسمالابن مخرمه را برمقدمةٌ سیاه ویگمار وده پهلوی سیاه را بهعتیبةین نهاس وهندبن عمرو جملی ستان. پس سویدین مقرن با آرایش ازری آهنگ قومس کرد و کس با وی مقاومت نکرد و قومس را بهصلح گرفت و آنجا اردو زد وچون از نهر آنها که ملاذ نام داشت بنوشیدند بیماری میانشان شیو ع یافت سوید به آنها کفت: «آبتان را تغییردهید تا مانند مردماینجا شوید.» چنان کردند و آب خوش بود.
کسانی از پارسیان که به طبرستان پناه ۶ هه بودثد بار اه بیابانها گرفته بو د ند
�«بنام حدای رحمانرحیم
« این امانی است که سویدبنمقرن به مردم قومس و اطراف آن «میدهد» برای جانهاشان ودینهاشان ومالهاشان بشرط آنکه جزیهدهند» از «هر بالغی بقدر توانش» ونیکخواهی کنند و خیانت نیارند وراهنمائی «کنند وهر مسلمانی که بر آنها وارد شود بكروز وشب دای وی را « بعهده دارندازخورال متوسطشان. اگر دک رگونی آوردند باحرمتپیمان « خوبش را نداشتند ذمه از ایشانبریاست.
«ئوشت وشاهدشد.)