تاریخ طبری:جلد پنجم:غزای قبرس بوسیلهی معاویه
سخن از غزای قبرس بو سيلةّ معاو به حا لد کو ید: معاو به به روز کار عمربنعطاب اصرار داشت که به غزای درا روده از نزدیکی رومیان به حمص سخن داشت می گفت: «در یکی از دهکدهمای حمص عوعو سکان و بانک مرغان آنها شنیده میشود» نزديك بود عمر به این کار متمایل شود و به عمرو بنعاص نوث. -.کهعریا ودریا پیمارا برای من وصف کن ک-4
�۳۱۰۴ ترجمةٌ تادیخ طبری
دلم بدان میگرراید»
گوید: سبب آن بودکه معاویه از فواید غزای دریا برایمسلمانان وضرر آن برای مش رکانبه اوخبردادهبود.
عمرو بجواب نوشت: مخلوقیبزرگ دیدهام که مخلوقی کوچك بر آننشیند که اکر بماند دلهارا پاره کند واگر برود عقلها را خیره کند» بقین در آنکاهش کیرد وشك فزونی پذیرد. کساندرآن چونکرمیباشند برچوبی که اگ ر کج شود فرورود واگر سالم ماند دوررود.
وجون عمر این را بخواند بهمعاویه نوشت که نه» بخدایی که مسحمد رابه حق فرستاد هر گز مسلمانی را به کشتی ننشانم.
جنادةبن ابی اميةٌ ازدی گو بد: معاویه دربارهٌ غزای دریا به عمر نوشت و او را به این کار ترغیب کرد و گفت: «ایامیرمومنان! در شام دهکدهای هست که مردم آن عوعوسکان رومیان وبانگ خروسشانرا میشنوند که آنها مقابل یکیاز سواحل حمصند)
عمر به ُفتةٌ او اطمینان نکرد وبه عمرونوشت که دربا را برای من وصف کن وخبر آن را برای من بنویس .
کوید: «عمروبرایاونوشت که ای امیرمژمنان مخسلوقی بزركه دیدهام که مخلوقی کوچك بر آن نشیند که جز آسمان و آب نیست و آنها چونکرمی باشند برچوبی که اگ ر کج شود فرورود واگر سالم بماند دور رود .
| بو المجالد گو ید: عمر به معاویه نوشت: «شنیدهایم که دریای شام بر قسمت بسیار در ازی از زمین مشرف است وهرروز وشب از خدا اجازه میخواهد که بر زمین ریزد و آنرا غرقه کند» من چکونه سپاه رابراین کافر سخضت سرنشانم. بخدا يك مسلمان را بیشتر از آنچه در روم هست دوست دارم» هرگز در این باب با من سخنمکن» از پیش با توگفتهام ومیدانی که نا علاچه کردم در صورتسی که از پیش
تاریخ جصا
�جلد پنجم ۳۹۰۵
اودربارة کلمهای که همهدانش را فراهم دارد پرسش کرد. عمر بدونوشت که آنجه برای خود میخواهی برای مردم بخواه و آنچه به خود روا نداری به آنها روامدار که همه حکمت برای توفراهم آید . از کارمجاورانت پند بیاموز» که همه معرفت بر ایتو فراهم آید.
پس از آنشام رومبدو نامه نوشت وطرفیفرستاد که این را از همه چیزپرکن. عمر آثرا از آب پر کرد ونوشت که این همه چیز دنیاست .
بیشتر چیزهاست که شنیده میشود ومعاینه دیده نشده.
شاه رومبدونوشت: «فاصلهٌ آسمانوزمین جیست؟)
عمر بدو نوشت: «پانصد سال راهبرای رهرو» اگر راه کشیدهای بود.»
گوید: ام کلئوم دختر علیبنابیطالب حدیهای از بوی خوش وظرف و لوازم زنانه برای ملکةٌ روم فرستاد و آنرا به پيك داد که بسدو رسانید و آنراء بگرفت .
آنگاه زن هرقل زنان اطراف خویش را فراهم آورد و گفت: « اينهدیةٌ زن شاه عرب ودختر پیمبرشان است» ونامه نوشت وعوض داد وهدیه فرستاد؛ از جمله هدایا يكگردنبند فاخر بود.
وچون پيك گردنبند را پیش عمر آورد بگفت تاآنرا نگهدارد وندای نماز جمافت داد» کسان فراهم آمدند» با آنها نماز کرد و گفت: « هريك از کارهای من که بی مشورت انجام شود نيك نباشد. دربارة هدیهای که ام کلثوم بسرای زن شاه روم فوستاده وزن شاه روم ر ایاه هدنه ...اجه مک ند
�۲۱۵۰۶ ترجمهٌ تادیخ طبری
جمعی گفتند: «هدیه از آن اوست بعوض چیزی که داده زن شاه در ذمهنیست که مال اورا بگیری وزیر فرمان تونیست که از توبترسد»
کسان دیگر گفتند: «ماجامه هدیه میدادیم که عوض بگیریم و برای فروخستن میفرستادیم که بهای آنر | بگیریم»
عمر گفت: «ولی پيك پيك مسلمانان است و پست» پست آنهاست و اعتبار ام کلٌوم پیش زن شاه روم بسببمسلماناناست »
آنگاه بگفت تا گردنبند را بهبیتالمال دادند وبقدر مخارج امکلثوم بوی داد .
تحالد بنمعدان گو دد: نخستین کسی که غزای دربا کرد معاو یبن ابیسفیان بود بهروز گار عممانبنعفان» و جنان بود که از عمر احازة این کار خو استه بود کهاجازه نداده بود وچون عثمان بخلافت رسید معاویه اصر ار کرد تا عثمان به اینکار مصمم شدو گفت کسان را انتخاب مکن و بهتر بنشان را مکّزین» هر که به دلخواه طالبغز | شود اورا بردار و کمك کن .
معاویه چنان کرد عبداللهبنقیسحارئی هم پیمانبنیفزاره را بهکار دریا گماشت و اوبه دریا پنجاه غزای تابستانی وزمستانی داشت که کس در اثنای آنغرق نشد ودچار طوفان نشد. وی از خدا میخحواست که سپاهش را به سلامت دارد و کسی از آنها تلف نشود. چنین بود تا وقتی که حدا میخو است اورا تلف کندبايك زورقپیشتاز برفتو به بندر گاهسرزمینروم ر سید که گدایی چنددر آ نجامعو نتمیجستند وبا نها صدقه داد.
یکی از زنانگدا به دمکده حویش باز کشت و به مردان گفت: «میخو اهید عبدالله بنقیس را بگیرید ؟»
کفتند: «کجاست؟)
۳
کفت: «در بندر. » رد مس ات
�جلدپنجم ۳۲۱۰۷
گفتند:« آهای دشمن خداء عبدالله بن فیس را از کجامیشناسی؟»
زنآنها را ملامت کرد و گفت: « شمازبونتر از آ نید که عبداللهبنقیس از کسی مخفی شود.»
پس مردان به عبداللهتاختند و بر اوهجومبردند و باویجنگیدند و او نیزبجنگید وبه تنهایی کشته شد. ملاحجانبه دربرد و پیش باران خود باز گشت که سوی بندر آمدند جانشین عبدالله» سفیانبنعوف ازدی بود که به جنگ رومیان پرداخت و به تنگ آمد و بنا کرد به باران خود ناسز اگو بد کنیز عبدالله گفت: «ای دریغ ازعبدالله که به هنگام جنک چنین نمی گفت. 1
سفیان گفت: «چه میکفت؟»
گفت: «می گفت: سختیهاست آنگاه میرود»
سفیانآنچهرا می گفترها کرد واين سخن را به زبانمی آورد که سختیهاست آتفاقن واه
در این جنگ گروهی از مسلمانان کشته شدند واین پابان کار عبداللهبنفیس حارئی بود.
بعدهابه آن زنگفتند: «عبدالله را از چه شناعتی1»
گفت: «از صدقه دادن ش که چون شاهانگشاده دست بود و مانند بازر گانان ممسك نبود»
ابوعثمانگوید: به آن زن که رومیان را برضد عبدالله برانگیخته بود گفتند: «جکونه اورا شناختیآ»
گفت: «همانند بازر گانان بود اما چون از اوچیز خو استم همانند شاه کشاده دست بود و بدانستم که اوعبدالله بن فیس است»
عثمان به معاویه وعاملان دیگر چنین نوشت:
« امابعد به هماد. -انیباشيد که از عمر جدا شدهایدودگر گو نی
تاریخ جحصاتن
�۳۱۰۸ ترجمةٌ تادیخ طبری
«میارید وهرچه برای شما مشکل بود پیش ما بیارید که امت راب رآن «همسخن کنیم و بنزد شما باز فرستیم. مبادا دک رگونی آرید که من از شما «جز آنچه عمر میپذیرفت نخواهم پذیرفت »
وچنان بود که مابین صلح عمر و خلافت عثمان ناحیهای پیمان میشکست و
ابوجعفر گوید: وقتی معاویه قبرس راگشود با ءردم آنجا صلح کرد و چنانکه در روایت لیثبنسعد از پیران ساحل دمشق آمده صلح قبرس براساس خراجهفت هزار دینار بودکه سالانه به مسلمانانبدهند» مانند آننیزبه رومیانیدادندومسلمانان تعهد کر دند که مانع دادنآن نشو ند بشرط آنکه مسلمانان با آنها جنگ نکنند وبا کسانی که از جای دیگر به آنها حمله می کنند مقابله نکنند ورومیان قبرس حرکت دشمنان رومی را به مسلمانانخبر دهندو پیُوابی که مسلمانانبرای آنها معینمی کنند از حودشان باشد .
و اقدی کوید: معاویه به سال بیستوهشتم بهغزای قبرس رفت مردم مصر نیز به سالاری عبدا للهبنسعدبنابیسر ح به غزایآنجا رفتند و چون به معاویه رسیدند اوسالار قوم بود .
جبیر بن نفیر گو ید: وقتی از قبر سیان اسی گر فتیم ابودردا را دیدم کهمیگریست» گفتم: «چرا هنگامی که خدا اسلام ومسلهانان راعزت داده و کفرو کافران را زبون کرده گربه می کنی ؟»
گوید: با دست به شانهٌ من زد و گفت: «مادرت عزادارت شود؛ مخلوق اگر فرمان خدا را رها کند به نزد خدا ناچیز شود وقتی امتیغلبه یابد و برمردم مسلط شود وشادی از آن او باشد وفرهان خدا را رها کند وجنین شود که میبینشی خدا اسی رگرفتن را بر آنها چیره کند وچون اسر گیفتن برقومی چیره شد خدا را با آنها
�جلد پنجم ۳۱۰۹
کاری نیست » واقدی از حدیث ابوسعید گو ید: معاویه در ایام خلافت عشمان با مردم قثبرس
صلح کرد» او نخستین کس بو د که به غزای روم رفت ودر پیمانی کهمیان ویو آنها
بود . وهم در ان سال عثشمان نائله دختر قر افصه را به زنی گرفت.وی نصر انی بود وپیش از آنکه به خانهٌ عثمان رود مسلمان شد .
گوید: درهمین سال عثمانخانه خویش رادر اقصای مدینه بنیان نهاد و به سر
کو ید: در این سال نخستین فتح فارس ودوهین فتح استخر رخ داد وسالار
آنگاه سال بیستو نهم در آمد.