تاریخ طبری:جلد پنجم:غزای طبرستان

از جم‌نامگ
پرش به ناوبری پرش به جستجو

سخن از غحزای طبرستان بو سبلةً سعبدبن عاص

حنش‌بن ما لك گوید: سعیدبن عاص به‌سال سی‌ام‌از کوفه به‌منظور غزا آهنگ خر اسان کرد حذیفة‌بن یمان و کسانی از یاران پیمبر خدا صلی‌الله علیه وسلم باوی بودند. حسن وحسین وعبدالله‌بن عباس وعبدالله‌بن عمرو عمروبن عاص وعبدالله‌بن زبیر نیز باوی‌بودند. عبدالله‌ین‌عامر نیز به آهنگک خراسان از بصره در آمد و از سعید پیشی گرفت ودر ابر شهرمنزل کرد.

خبر منزل کردن وی در ابرشهر به‌سعید رسید واو نیز درقومس منزل کرد که بصلح‌بود و حذیفه از پس نهاو ند بامردم آ نجاصلح کرده‌بود.سپس از آنجا به گر گانرفت که بردویست هزار باوی صلح کردند. آنگاه به‌طمیسه رفت که شهری بود برساحل دریا و بتمام جزو طبرستان بود ومجاور کر گان بود ومردم آنجا باوی به‌جنگ آمدند وجنان شد که نماز خوف کرد و به حذیفه گفت: «پیمبرخدا صلی الله علیه‌وسلم چگونه نماز خوف کرد؟»

حدیفه به او خبرداد وسعید درحالی که جماعت به حال جنگ بود آنجا نماز خحوف کرد.

در آنروز سعید با شمشیر به شانةٌ یکی از مش ر کان زد که از زیر مسرفقش در آمد و دشمن را حاصره کرد که امسان خو استند و اسانشان داد که بکیشان را

تاریخ جحصات

�قفل راشکستند وجعبه‌ای‌در آن‌یافتند» آنراگشودند کهنه سیاه‌عط داری در آن بود و چون آنراگشودند کهنةٌ سرخی در آن‌بود. آنرانیز گشودند کهنةً زردی‌بود که دوابزار تناسلی مردانه در آن بود که سیاه شده بود با چندکل» شاعری درهجوبنی‌نهد شعری گفت به‌اين مضمون: «مردم معتبر اسیر ان به‌غنیمت‌گرفتند «و بنی نهد دو... در جعبه‌ای به‌دست آوردند «که سیاه بود باکل بسیار «که آنر | غنیعت پنداشتند وجه خطایبی‌بود. سعیدبن عاص نامیه را نیز فتح کر د که شهر نبود بلکه صحر اهابود. حنش بن مالك تغلبی گو ید: سعید به‌سال سی‌امآهنگ‌غزا کرد وسوی‌گر گان وطبرستان رفت. عبدالله‌بن عباس وعبدالله‌بن عمر وابن" زبیر وعبدالله‌بن عمروین عاص باوی بودند کافری که خدمت آنها می کرده بود به من گفت: «سفره را پیش آنها می‌بردم وچون می‌خوردند به‌من دستور میدادند که آنرا میتکاندم ومیآویختم و جون شب می‌شد باقیمانده را به‌من می‌دادند.» گوید: محمدبن حکم‌بن ابی‌عقیل ثقفی‌جد یوسف‌بن عمرو که همراه سعیدین عاص بود کشته شد ویوسف به قحدم گفت: «قحدم! میدانی محمدبن حکم کجا کفت: «اری باسعیدین عاص درطبرستان به‌شهادت رسید»

1 (ر نف ) همر اه سعیل بوده آنجل در گذشت. آنگاه سعیل به کو فه باز آمد و

�«وقتی که ازدستبی وابهر سر ازیر شدند

«یدان ای سعید خیر که مر کوب من

«وقتی سرازیر شد بیم داشتم دست وپایش ببرد

) گویی تو به‌روزدره» شیری نهان بودی

« که از شیر ان کنام جدا شده وبه صحرا زده بود

«جمعی را راه می‌بردی که کس پیش از تو راه نبرده بود

«که هشتاد هزار زره دارو بی‌زره بودند»

کلیب‌بن حلفگوید: «سعیدبن عاص بامردم‌گر گان صلح کرد. آنگاه‌مقاومت

کردند و کافر شدند واز پس سعیدکس سوی گر گان نرفت که راه را بسته بودند و هر که از حدود قومس به‌راه خراسان می‌رفت از مردم‌گرگان در بیم وهسراس بود وراه خراسان از فارس به‌کرمان بود ونخستین کسی که راه را بطرف قومس گردانید

نمی‌دادند. پس از آن‌مقاومت کردند و کافر شدند وخراج ندادند تسا پزیدین مهلب

سوی‌آنها آمد وچون بیامد کس پاوی مقابله نکرد وچون باصول صلح کرد ودرباچه

ودهستان را بکشود با مردم گرگان نیز براساس صلح سعیدبن عاص صلح کرد. بِفتهٌسیف بن عمر درهمین سال» یعنی سال‌سی‌ام؛ عثمان» ولیدبن عقبه را از