تاریخ طبری:جلد پنجم:سخن از واقعهٌ بهرسیر که درسال پانزدهم بود
�جلد پنجم ۱۸۰۵
ابنرفیل گوید: آنگاه سعد زهره را سویبهرسیر فرستاد» درساباط» شیرزادبه صلح و تعهد جزبه پیش وی آ۰د که او را پیش سعد فرستادکه باویبیامدو بدك کشان همر اه داشت
آنگاه هاشم بیامد وسعد از دنبال وی روان شد وچنان بودکهزهرهدر اطراف سیاهچال ساباط بماند تا سعد به او رسید و این مقارن باز گشت مقرط بود کهاز دلیران خسرو بودکه با وی الفت داشت و از همه دلیر ان سیاهچال وی را بر گزیده بود. سپاه خسرو توران در آنجا بودند وهرروز قسم باد می کردند که تا ز ندهایمملك پارسیان زوال نیابد .
وچون سعد در رسید مقرط به مسلمانان حمله برد وماشم به مقابلةً وی رفت وخونش بربخت وشمشیر وی را متن نامید. سعد سر هاشم را بوسید و هاشم پای سعد را بوسید» آنگاه سعد هاشم را سوی بهرسیرفرستاد که نزديك سیاهچال فرود آمد واین آده را خواند که: «او لم تکو نوا اقست سل ماشکم منزوا۱۵)
مسلمانان دوماه در بهرسیر مقیم بودند وماهسوم از آنجا بر فتند. 4 ای با ایح مسا 5
�حذيفة بن محصن بود» عاملولایت شام ابوعبیدةبنجراح بود» عامل کوفه و سرزمین آن سعدینابیو قاص بود وقضای آن ۳ ابوفروه بوده عامل بصر ۵ وسرزمین آنمغيرة
بنشعبه بود .