تاریخ طبری:جلد پنجم:سخن از قنسرین
سخن از قنسر.ین ابنعثمانگوید: از پسفتح حمص ابوعبیده خالد بنولید را سوی قنسریسن فرستاد وچون به حاضر رسیدء رومیان بسالاری مینا ش که پس از هرقل سر رومیان و بزرک ایشان بود سوی اوتاخستند و در حاضر تلاقی شد ومیناس کشته شد واز همراهان ویچندان کشتهشد کهنظیر آندیده نشدهبود ورومیان بهپای کشتهویجانفشانی کردند و کس از آنها نماند ومردم حاضر نی زکس سویخالد فرستادند که عربانندو آنها را به اجبار بهجنگ کشانیدهاند وسر جنکٌوینداشتهاند وخالد از آنهاپذیرفت و آنها را واگذاشت. و چون عمر از ماجراخبر بافت گفت: «خالد حودش را سالار کرد خدا ابوبکر را بیامرزاد که مردان رامهتر از مسن میشناخعت.» زیرا وقتی به خلافت رسیده بود خالد و مثنی را عسزل کرده بود گنت : چعه لشان به سب تخلف نبو دو ل......سوآنها را بدرگک مس شم دند و سم داشتم به
�۱۷۸۰ ترجمةً تادیخطبری
آنها تکیه کنند .» و چون خالد در قنسرین چنان کرد » نظر عمر درباره او تغییر کرد..
آنگاه خالد برفت تا بدر قنرین فرودآمد و مردم شهر حصاری شد ند » خحالدگفت: « اگر در ابر باشید خدا ما را سوی شمابر آرد » با شما را سوی ما فرود آرد .»
گوید: «مردم قنسرین د رکار خویش نگریستند وسرگذشت اهل حمص رابه یاد آوردند وبا خالد به ترتیب صلح حمص صلح کردند اما نپذیرفت مگر آنکهشهر را ویران کند و آن را ویران کرد وچون حمص و قنسرین کشوده شد هرقل واپس رفت.
سبب و اپس رفتن وی آن بودکه وقتی خالد میناس را بکشت ورومیان بهپای
آمد وشهرهایجزیره را از توجهبههر قلمنصرفگردند» مردمجزیره درحران ورقه و نصیبین و امثال آن بهرومیاننپیوستهبودند کهبا کردند و لیو لیدرادرجزیره بجا گذاشتند که از پشت سر در امان باشند وخالد وعیاض ازحدود شام و عمروعبدالله از حدود جزیره بسرزمینروم» تاختند و بازگشتند» پیش از آن بهسرزمین روم نتاخته بودند و این نخستین تاخت وتازی بود که بدوران اسلام در خالك روم رخ داد وبه سال شانزدهم بود وچون خالد سوی قنسرین آمد و آنجا منزلگاه کرد امارتیافتوچون معزول شدگفت: «عمر مرا به امارت شام گماشت وچون کارشام رونق گرفتمعزو لم کرد.»
ابوجعفرطبری گوید: آنگاه هرقل سوی قسطنطنیه رفت. در وقت رفتن ویو رها کردن ولایت شام خحلاف است. ابن اسحاقگویدبسال پانزدهم بود وسیتگوید بسال شانزدهم بود.