تاریخ طبری:جلد پنجم:سخن از فتح حمص
سیف در کتابی که در باره ابیعثماف دارد کو بد: وقتی هرقفل از کشتار مردم مرج خبر یافت» امیرحمص را فرمان داد که ح رک تکند وسوی حمص رود و گفت:
�جلد پنجم ۱۷۷۷
« شنیدهام که غذای عربان گوشت شتر است و نوشیدنیشان شیر شتر » اکنون زمستان است» فقط در روزهای سرد باآنها بجنگید که تا تابستان یکی از جماعتی که بیشتر غذا و نوشیدنیشان جنین است زنده نخواهد ماند. »آنگاه از اردو گاه خویش سوی رها رفت وعامل وی حمص را بگرفت. آنگاه ابوعبیدهبيامد ومقابل حمص اردو زد وخالد از پس وی به آهنگثحمص آمد.
وچنان بود که رومیان در روزهایسرد»صبح وشببه مسلمانان حملهمی بردند ومسلمانان از سرمای سخت و رومیان از طول محاصره به زحمت بودند » اسا مسلمانان پایمردی کردند وهمچنان بماندند وخدا تحملشان داد وفیروزی به تاخیر افتاد تا زمستان برفت و رومیان حصاری بودند به این امید که. زمستان مسلمانان را دا فان ند
ابی الزهرای قشیریگوید: مردم حمص بههمدیگر می کفتند: «درحصاربمانید که ابنان پا برهنهاند وچون سرما بدانها رسید با این خوردنی ونوشیدنی که دارند پاهایشانببرد.»
گوید: وچنان بود که وقتی رومیان از جنگ باز میرفتند با وجود خوردنی و نوشیدنی که داشتند پای بعضیشان در پاپوشها میافتاد ومسلمانان که پاپوشسبك داشتند يك انگشتشان آسیب ندیده بود.
همینکه زمستان برفت یکی ازپیران قوم با ایشان سخن کرد و گفت که: «با مسلمانان صلح کنید.»
گفتند: «چرا صلح کنیم که شاه در قدرت و قوت خویش بجاست ومیان ما ومسلمانان حادثهای رخ نداده»وپیر آنها را رها کرد.
پس از آن یکی دیگر از آنها سخن کرد و گفت: «زمستان برفت وامیدنماند. در انتظار جیستید1)
گفتند : «انتظار میبریم برءا.م یهرسام بیاید که در زمستان نیست وتابستان
اریت جضان
�۱۷۷۸ ترجمهةٌ تادیخ طبری
که شما را بجنگ بگیرند . رای مرا به دلخواه بیذیرید پیش از آنکه به ضرورت
پاداش داد ومردم حمص را دچار زلزله کرد وجنان بودکه مسلمانان به آ نها حمسله کردند وتکبیر گفتند که رومیان در شهر دچار زلسزلهشدند ودیسوارها فروربختو هراسان پیش سران وصاحبنظران حویش رفتند که از پیش رای بصلح داشته بودند اما آنها پاسخندادند وقومرا تحقیر کردند. آنگاه مسلمانانتکبیردیگر گفتند وخانههای بسیار در شهر فروریخت وباز قوم هراسان پیش سران وصاحبنظران خویش رفتند و گفتند: «مگر عذاب خدا را نمیبینید.»
گفتند: «شما باید تقاضای صلح کنید. »
قوم از بالای حصار ندا دادند: صلحاصلح!
مسلمانان ازماجرا خبر نداشتند و پذیرفتند و بویکنیمهخانههاشان صلح کردند بشرط آنکه املالك و بناهای رومیانرا رها کنند و در آنجا منزلنگیرند و به خودشان و اگذارند» بعضیشان به ترتیبصلح دمشقصلح کردند که يكدینار بدهند وغلهای از حاصل هرجریب بطور دایم» درگشایش وسختی. بعضی دیگر به اندازهتوانصلح کردند که اگر حاصل بیشتر شد بیشتر دهند واگر کمتر شد بکاهند.
صلح دمشق واردن چنین بود کهبعضی تعهد چیزی کرده بود ندچهدر گشایش
ابوعبیده» سمط بن اسود را با بنیمعاه ده ماشعث بنمثناس را با مردمسکونو
�جلد پنجم ۱۷۷۹
ابسنعابس ومقداد را با مردم بلیو بلال وخالد وصباحبنشبیر و ذهیل بنعطیه و ذوالشمستان را با سباه بفرستادکه در مرکز ولابت مقیمشدند و او خود در اردو گاه بماند و خبر فتسح را برای عسمر نوشت و خمس ها را همراه عبداللهبن مسعود فرستاد:
و چون ابنمسعود را فرستاد خبر آمد که هرقل از آب گذشته و سوی جزیره رفته ودر رها مقیم شده کهگامی نهان میشود و گاهی نمودار. وقتیابنمسعودپیش عمر رسید او را پس فرستاد» پس از آن وی را سویکوفه به نزد سعد فرستاد. آنگاه به ابوعبیده نوشت در شهر خویش بمان ومردم نیرومند ودلیر از عربان شام را بخوان. من نیز انشاءاللّه از فرستادن کسانی که كمك توباشند باز نمیمانم .