تاریخ طبری:جلد پنجم:سخن از خبر تغییر

از جم‌نامگ
پرش به ناوبری پرش به جستجو

�جلدپنجم ‏ یر ۱۹۸۹

سشن از

سعید گوید: در ایام خلافت‌عمر» عمار یاسر یکسال وقسمتی ازسال دیگرعامل کوفه بود: عمروبن سراقه که در آنوقت عامل بصره بود به‌عمربن حطاب نوشت که مردم بصره بسیارند وخراج دریافتی کمشان است واز او حواست که یکی ازدو ماه یا ماسبذان را به آنها بدهد. وچون مردم کوفه از این خبر بافتند به‌عمارگفتند «از طرف ما به‌عمر بنویس که را مهرمزوایذه» حاص ما بوده و آنها کمکی درمورد آن نکرده‌اند وهر دوراگشوده بودیم که به‌ما پیوستند.»

عمار گفت: «مرا با کار آنجا چه کار؟)

عطارد به‌او گفت: «ای بندة وش بریده» پس کی باید با کسانی که غنیمت ما را ادعا می کنند معارضه کند؟»

گفت: «به‌گوش من که آنرا بهتر از دیگری دوست دارم ناسزاگفتی.» ودر این باب چیزی‌ننوشت و او رادشمن‌داشتند. وقتی‌مردم کوفه‌در کارخصومت با مردم بصره برسر این دو ولایت اصرار کردند کسانی به‌نفع ابوموسی شهادت دادند که وی مردم را مهرمزو ایذه را پناه داده بود. وءردم کوفه ونعمان وقتی کس پیش آنها فرستادند که امان بافته بودندوعمر به شهادت شاهدان» دو ولابت را به مردم بصره داد

گوید: مردم بصره به چند دهکده اصفهان که بزديك جی بود و ابوموسی در وقتی که بدستورعمربامردم بصره‌به كمك عبدالله‌بن‌عبدالله بن عتبان رفته بودآنجا را کشوده بود دعوی آوردند.

مردم کو فه گفتند: «شمابه کمك ما آمده بودید ماولایت راگشوده بودیم وشما

را درغنیمت شر کت دادیم اما ذمه ذمةً ماست» مایت بسا 5

�ترجمة تادیخ طبری

عمر گفت: «راست می‌گو یند)

آنگاه بصریان جنگاور قادسیه وپیش از قادسیه سخن دیگر آوردند و گفتند سهم ما را ازسواد و اطراف که درفتح آن شر کت داشته‌ایم بدهند.

عمر گفت: «آیا به ماه رضایت میدهید؟ »

وهم او به مردم کوفه‌گفت : « رضایت میدهی د که یکی از دوماه را به آنها بدهیم ؟)

گفتند: «مرچه صلاح میدانی‌عمل کن»

عمرماه دینار و ءهر گانقدق را به سواد بصره افزود واين متعلق به‌بسصریان جنگاور پیش از قادسیه وقادسیه بود .

وچنین بود تابه‌رو زگار معاویةبن ابی‌سفیان که شیعیان علی‌را ازعراق‌به‌قنسرین برد. پیش از او قنسرین یکی از روستاهای‌حمص بود و معاویه آنرا ولایتی کرد و مهاجران کوفه وبصره را آنجا مقرداد و از فتوحات عراق» آذر بایجان و ءوصل وباب را برای آنهاگرفت وبه جاهای دیگر پیوست.

در ایام‌معاویه مردم ارمینیه کافر شدند واوسالاری‌باب رابه‌حبیب بن‌مسلمه‌داد» حبیب آنوقت در جرزان بود و بامردم تفلیس و کوهستان مکاتبه کرد .آن‌گاه به جنگشان رفت تا به اطاعت آمدند واز حبیب پیمان‌گرفتند. واوپس از مکاتبه‌ها که بود در میانه مکتوبی نوشت‌به این مضمون:

«بنام حدای رحمان رحیم:

«از حبیب‌بن مسلمه به‌امروم تفلیس جسرواان» شرزهین هران»

تاریت جحات

�جلد پنجم

۱۹۹۱

«شما بصلحید ومن ستایش حدایی می کنم که خدایی جزاونیست فرستادة «شماء تفلی پیش ما آمد و پیام آورد و کاری راکه برای آن فرستاده شده « بود؛ به‌سر برد» تفلی از طرف شما کفت که به پندارشما ما امتی نبوده‌ایم» « چنین بود تا خداعزو جل ما را بوسیلاٌ محمد صلی‌اللعلیه‌وسلم هدایت «کرد» واز پس کمی وزبونی وجاهلیت به اسلام عزت بخشيد. تفلی گفت «که شما می‌خواهید صلح کنید من نیز بامومنانی که بامنندصلح‌راناخوش «نمی‌دارم.

«عبدا لرحمان‌بن‌جزء سلمی را سوی شما فرستادم که از همه مسا «عالمتر است واهل‌معرفت خداست واهل قر آن» ونامةٌ امان شما را باوی «فرستادم» اگر رضایت داشتید» به شما دهد واگر ناخوش داشتید اعسلام «جنگ منصفانه کند که خداخیانتکاران را دوست ندارد.

لد

«بنام خحدای رحمان رحیم

« این مکتوب حبیب‌بن‌مسلمه است برای اهل تفلیس جرزان» «سرزمین هرمز که جانها ومالها ودیرها و کلیساها و نمازهای شما این «است» درمقابل تسلیم به حقارت جزیه» از هرجانداری دیناری تمام » و «اینکه‌نیکخواه باشید ومارا برضددشمن خودتان وما یاری دهید وعابران «را یکشب با غذای حلال اهل کتاب ونوشیدنی حلالتان مهسمان کنید و «راهبری کنید به ترتیبی که مایةٌ زیان هیچکدامتان نشود.

«اگر اسلام آوردید و نماز کردید و ز کات دادید» برادران «دینی و وابستگان مابید واگر از خداورسولانش و کتابهایش وحزبش «بگردیدبا شما منصفانه اعلام جنگ می کنم که‌خدا خبانتکاران را دوست

«ندارد.

�۱۹۹۲ ترجمة تاریخ طبری

«عبدا لر حمان ین خا لد وحجاج وعباض شاهد شدند. رباح نوشت رو دا وفرشتگان وی را با کسانی که ابمان آورده‌اند شاهد کرفت‌وشهادت

«رخحد اپس.)