تاریخ طبری:جلد پنجم:خبر وفات ابوذر

از جم‌نامگ
پرش به ناوبری پرش به جستجو

�صد

جلد پنجم ۳۱۶۳

سخن از خبر وفات ابو ذد

عطبةبن یز بد فقعسی گو بد: وقتی‌مر گ ابوذر در رسید» واین به‌ماه‌ذی‌حجه‌سال هشتم خلافت‌عثمان بود» و به حال احتضار افتاد به دختر خود گفت: «دختر کم » از الا بنگر ببین کسی را می‌بینی؟»

گفت: «نه»

گفت: «پس هنوز اجل من نرسیده .»

آنگاه دستوردادکه بزی بکشت و بپخت. سپس گفت: «وقصی آنها که دفن‌من می کنند پیش تو آمدند به آنها بگو ابوذر قسمتان میدهد که سوار نشوید تا آنکه غذا بخورید. وجون دیکك او بخته شد گفت: «بنگر ببین کسی را می‌بینی؟ »

گفت: «آری اينك کاروانی می آبد»

گفت: «مرا روبه کعبه کن»

ودختر جنان کرد

آنگاه گفت: «بنام خدا وبه کمك خدا وبردین پیمبر خداصلی الله‌علیه‌وسلم»

پس از آن دختر برفت وبا نها رسید و گفت: «خدایتان بیامرزد » پیش ابوذر

کفتند:« کجاست؟ » دختر به سوی وی اشاره کرد و گفت: «مرده است بخا کش کنید » �۷۳۱۱۶۴ ترجمةٌ تادیخ طبری

آنگاه وی را غسل دادندو کفن کردند و براونماز کردند و به خاکش سپردند وحون خواستند حرکت کنند دختر گفت: «ابوذر درودتان می‌گوید و قسمتان‌میدهد که سو ار نشو یدتا غذا بخورید» چنان‌کردند سس آنها را ببردندتابه مکه رسیدند و

خبر مر گک ابوذر را به عثمان دادند که دختر وی را به خاندان خود پیوستو گفت: «خدا ابوذر را رحمت کند و بادیه‌نشینی رافع‌بن‌خدیج را ببخشد. »

حلخال بن‌ذری‌گوید: به سال سی‌ویکم با ابن‌مسعود برون شدیم » چهارده سوار بودیم چون به‌ربده رسیدیم زنی سوی ما آمد و گفت: «پیش ابوذر آیید» امامقصود اورا ندانستیم و نفهمیدیم و گفتیم: «ابوذر در کجاست؟ 4

زن به خیمه‌ای اشاره کرد

گفتم: «جرا اینجا؟»

گفت: «بسیب چیزی که در مدینه شنیده بود از آنجا دوری‌ گرفت»

هلاکت است؛ آنجا مدینه است»

گوید: ابنمسعود سوی او کشت ومیگریست» پس اورا غسل دادسم و کفن کردیم وخيمةٌ اورا دیدیم که به مشك آغشته بود. بهزن گفتیم: «این‌چیست؟»

گفت: «مشکی بود وچون مر گش‌در رسیدگفت کسانی برمرده حاضرمی‌شو ند که بوی را درك می‌کنند اما چیزی نمی‌خورند این مشك را با آب بيامیز وبه خیمه بپاش و آنها را به‌بوی خوش پذیراپی کن واین‌گوشت را بپز که قومی پارسا بنزد من حضور می‌یابند وعهده‌دار دفنم می‌شو ند آنها را مهمان‌کن»

گوید: وچون وی را دفن کردیم زن ما را بغذا خواند وخوردیم وخواستیم اوراپبریم ان سعود کفت: «امیرمومنان نزديك است. از او اجازه بگیریم»پس‌سوی �جلد پنجم ۲۳۱۶۵

ربذه را به او ببخشد»

وچون حرکت کرد واز مکه برون شد راه ربه‌گرفت وخانوادةٌ ابوذر را به خانوادة خود پیوست وسوی مدینه رفت وما سوی عراق رفتیم ۲ جمع ما اینان بودند: ابن‌مسعود» ابومفزر تمیمی» بکر بن‌عبدالله تمیمی» اسودین‌یزید نخعی»علقمة این قیس نخعی خلخال‌بن‌ذری ضبی» و حارث‌بن‌سوید تمیمی» عمرو بن‌عتبة بن‌فرقد سلمی» این بیعه سلمی» ابورافع‌مزنی» سویدین‌مثعبه تمیمی» زیادبن معاویه نخصی برادر اقرئع‌ضبی و برادر معضدشیبانی.

بسال سی‌ودوم ابن‌عامر مرو روذوطالقان و فاریاب و گوز گان و طخارستان را

سس

کشود .