تاریخ طبری:جلد پنجم:جنگ ارماث

از جم‌نامگ
پرش به ناوبری پرش به جستجو

زیاد گوید: رستم آنشب به حسواب دید که فرشته‌ای از آسمان فرود آمد و کمانهای پارسیان را بگرفت وپرزد و آنرا به آسمان برد» افسرده وغمگین بیدار شد و خواص خوبش را پیش خواند وخواب را برای آنها نقل کرد و گفت: «خدا به ما اندرز می‌دهد اگر پارسیان بگذارند اندرز گیرم. مگر نمی‌بینید که فیروزی را اژ ما گر فته اند وباد موافق دشمن ماست وما در کار وسخن با آنها بر آمدن‌نتو انیم که‌غلبه

مقدر می‌جو بندآ) ...تا

�سس

جلد پنجم ۱۷۰۵

آنگاه پارسیان با بارهای حویش عبور کردند وب رکنار عتیق فرود آمدند.

اعمش گوید: به روزبند» رستم دو زره پوشید و زره بسر کرد و سلاح بر گرفت وبگفت تا اسب وی را زین کنند وبیارند و برچست و براسب نشست‌بی آنکه دست به اسب بزند یا پای در رکاب کند آنگاه گفت : «فردا در همشان می- کوییم»

یکی گفت: «ا گر حدا بخو اهد)

رستم گفت: «واگر هم نخو اهد)

زیاد گوید: رستم گفت: « وقتی شیر بمرد شغخال بانگك بر آورد.» به مسرگث خسرواشاره می کرد آنگاه به یاران خویش گفت:: بیم دارم که این سال سال‌میمو نها باشد. »

وچون پارسیان عبور کردند وصف آراستند رستم برتخت نشست‌وبراوسایبان زدند قلب سپاه را با هیجده فیل بیاراست که صندوقها ومردان بر آن بود. بردوپهلو نیز هفت وهشت فیل نهاد که صندوقها ومردان برآن بود. جالنوس میان او پهلوی راست سپاه جای‌گرفت وپل میان سپاه مسلمانان ومشر کان بود .

وچنان بودکه وقتی یزدگرد رستم را فرستاد مردی را بردر ایو ان‌نهاد و گفت آنجا بماند وخبر بدهد ودیگری راگفت که از خانه خبر بشنود ودیگری از بیرون خانه بشنود و بدینسان هرجا بر ای گفتن مردی‌گماشت .

وجون رستم فرود آمد آنکه در ساباط بود گفت: «فرود آمد» و دبگری آنسرا تکر ار کرد تاآنکه بردر ایوان بود ومیان هردو مرحله برای هرگفتنی یکی را نهاد. هروقت رستم فرود می آمد یاحر کت می کرد يا کاری ر خ میداد» اومی گفتو آنکه پس از وی بود تکرار می کرد تا آنکه بردر ایوان بود تکر ار کند.

�۱۷۰۶ ترجمةٌ تادیخ طبری

آنگاه مسلمانان صف آر استند وزهره وعاصم مابین عبدالله و شرحبیل جای گر فتند» طلیعه دار را به تعقیب فراریان‌گماشت و کسان را در قلب ودوپهلو درهم آمیخت ومنادی وی نداداد که حسد روانیست مکر در کار جهاد در راه خدا. ای مردم در کار جهاد حسودی کنید وغیرت برید.

وچنان بود که سعد آنروز قدرت سواری و نشستن نداشت چند دمل‌چر کی داشت که برروافتاده بود ومتکایی زیرسینه داشت و ازقصرمراقب کسان بود ورقعه‌ها به مضمون امرونهی خویش پیش خالدین‌عرفطه می‌افکند که پایین‌تر از اوجای‌داشت صف بر کنار قصر بسود و خالد در بارهٌ چیزهایی که سعد نمی دید همانند جانشین وی بود.

ابن مر ان گوید:«وقتی‌رستم‌عبور کرد جای‌زهره و جالنوس‌تغیی رکرد سعدزهره را بجای ابن‌السمط گماشت ورستم جالنوس را به‌جای هرمزان نهاد» سعد عرق‌النسا داشت با چند دمل و بروافتاده بود وخالدبن‌عرفطه را جانشین خویش کرد اماکسان فرمان او را نبردند سعد گفت: «مرا ببرید که مردم را توانم دید» او را بالا بردند و همجنانکه افتاده‌بود مردم رامیدید که صت. پهلوی دیوار قدیس بود و به‌عالد فرمان میداد وخالد به مردم فرمان میداد.

از جمله آنها که برخالد شوریده بودند کسانی از سران قوم بودند که سعد به آنها ناسز اگفت و افزود: «بخدا اگر دشمن اینجا نبود شما را مایهٌ عبرت دیکران می کردم.» و آنها را بداشت ودر قصر به‌بند کرد ابو محجن ثقفی از آن جمله بود.

جریرگفت: «من با پیمبرخدا صلی الله‌علیه‌وسلم بیعت کرده‌ام که از کس ی که خدا کار را به دست او میدهد اطاعت کنم اگرچه يك‌بنده حبشی باشد.»

سعد گفت: «بخدا هر که از این پس کاری کند که مسلمانان از مقابلةً دشمن بازما نند ومحبوس شوند بااو رفتاریکنم که آیندگان از آن تقلید کنند»

زیاد گوند؛: آنروزسعد پس از آنکه یات خالذین عرفطه را در هم‌شکست

تاریخ جصان

�جلد پنجم ۱۳۰۷

برای کسانی که نزديك وی بودند سخن کرد و این به روز دوشنبه محرم سال چهاردهم بود نخست حمد خدای گفت و ثنای او کرد و گفت: «خعدا حق است و در ملك خحویش شريك ندارد و گفتار او بی‌تخلف است. خداجل ثنائه گوید:

رو لقد کتبنا فی‌الزبور من بعدالذ کران الارض برثها عبادی الصالحین"»

یعنی: از پی آن‌کتاب در زبور نوشتیم که زمین‌را بندگان شایستهٌ من بمیراث هیتو فد.

«اين میراث شماست ووعدة پروردگار شماست که آنر | از سه‌سال پیش‌به‌شما رواکرده وتا کنون از آن می‌خورید ومی‌گیرید ومردمش را می کشید و از آنها باج می‌گیربد واسیرشان می کنید و این به سبب کار جنگاوران شماست. اينك این‌جمع پارسیان سوی شما آمده وشما سر ان و بزرگان عربید و نخبگان مرقبیله و نیروی آنها که به جا مانده‌اند اگر به دنیا بی‌رغیت باشید و به آخرت علاقمند باشید خدا دنیا و آخرت را به شما می‌دهد و این کسی را به اجل نزديك نسخواهد کرد و اگر فرومانید وسستی کنید وضعف نشان دهید نیرویتان برود و آخرتتان تباه شود.»

عاصم‌بن‌عمر در میان تك سواران سخن کرد و گفت: « این دیاریست که خدا مردم آنرا به شما حلال‌کرده وسه سال است که شما از آنها بهره ها می‌گیرید که آنها از شما نمی گیرند وشما برترید وخدا با شماست اگر پایمردی کنید وجنانکه بابد ضربت بزنید اموال وزنان وفرزندان ودیارشان از آن شماست و اکر سستی کنید و فرومانید» وخدا شما را از اين بلیه نگهدارد» این قوم یکی ازشما را باقی‌نگذارند که بیم دارند مایةٌ هلاکت آنها شوید. خحدا راء عدا راء جتگهای پیشین را باآن

�۱۷۰۸ ترجمةٌ تاریخ طبری

سمد به‌گرومهای سپاه نوشت که من خالدبن‌عرفطه را جانشین حویش کردم ومانع من از اینکه به جای وی باشم دردی است که مرا می گیرد ودملهایی که دارم و برو افتاده‌ام اما پیش شمایم از خالد اطاعت کنید که آنچه می‌گوید از زبان مسن است و به‌رأی من کارمی کند. این نوشته رابرای کسان خواندند ونیکی افزود و به رأی وی تسلیم شدند و پذیرفتند وبه اطاعت آمدند و همگان کار سعد را پذیرفتند وبدانچه کرده بود رضایت دادند.

مسعودگوید: «سالار هر گروه با یاران عویش سخن کرد و کس فسرستاد و همدیگر را به اطاعت وثبات ترغیب کردند وهريك از سران‌با باران خویش که در جنگهای دیگر با وی همدلی داشته بودند فر اهم آمدند, منادی سعد‌ندای نمازظهر داد. ورستم نداداد که پادشهان مرندرا» عمر جگر مرا خورد خدا جکرش را بسوزد

می کنند ونماز می‌کنند وبه جاهای عویش می‌روند و باز ٌشت وخبرورفتار آنها را بارستم بگفت که از اوپرسید: «خوراکشان چیست؟»

گفت: «شبی در میان‌آنها بودم و ندیدم کسی چیزی بخورد چو بهائی دارند که هنگام شب وبوقت خفتن آنر امی‌مکند»

گو ید: وچون رستم میان قلعه وعتیق فرود آمد وقتی بود که موذن سعد ندای نماز داده بود و دید که عربان به حر کت آمدند و در میان پارسیان ندا داد که سواز شوند. بدو گفتند: «سواری برای چیست؟)

کفت«مکر نمی بینید که‌درمیان‌دشمن ندادادندو بر ای‌مقا بلةًشما به‌حر کت آمدند؟)

خبر گیر او گفت: «ح رکت آنهابرای نماز است»

اسب در متن بپادسی اننت غیت بسا 5

�جلد پنجم ۱۷۰۹

رستم گفت: «صبحگاه صدابی آمد» این عمر بودکه باسکان سخن می کرد و تعلیم عقّل می‌داد.»

وجون عبور کردند ومقابل هم شدند وموذن سعد ندای نماز داد رستم گفت: «عمر جگرم را خورد»

زیاد گوید: سعد کسانی را که به‌اصابت رای شهره بودند و آنها را که به‌دلیری معروف بودند ودیگر صاحبان فضایل را میان سپاه فرستاد. از جمله صاحبان ر ای که سوی رستم نیز رفته بودند مغیره بود و حذیفه و عاصم و بارانشان و از دلیران» طلیحه بود وقیس اسدی وغالب وعمروبن معدیکرب وامثالشان و از شاعران شماخ بودوحطیثه و اوس بن‌مغراء وعبدةبن طبیب و ازدیگر گروهها کسانی امثال آنها. پیش از آنکهآنها را بفرستد گفت: «بروید وبا مردم دربارة آنچه به‌هنگام پیکار شايستةٌ شما وسزاو ار آنهاست سخن کنید که شما در میان‌عر بان‌مقامی دارید وشاعران وسخنوران وصاحبان رای وشجاعت وسران قومیدء میان مردم‌روید وتد کارشان دهید و به‌جنکک ترغیب کنید»

آن‌گروه برفتند» قیس‌بن هبیرةٌ اسدی‌گفت: «ای مردم براین هدایت که خدا به شما داده و آنچه پیش آورده حمد او گویید تا فزونتان دهد. نعمتهای حدارا بباد آرید وبه عطایای وی امیدوار باشی د که بهشت یا غنیمت را در پیش دارید . پشت صحراهای صعب‌العبور نیست»

غالب گفت: «ای مردم! خدارا بر آنچه داده حمدگویید و بخواهید تا فزونتان دهد و بخوانید تا اجابت کند.

«ای‌ گروه معدبان شما را چه بالك که اکنون در قلعه‌های خحویش هستید بعنی اسب» و کسی راکه نافرمانی شما نمی کند همراه دارید» یعنی شمشیر» سخنان مردم

�۱۳۹۹ ترجمةٌ تادیخ طبری

این‌هذیل اسدی گفت: «ای گروه معدیان شمشیرها را حصار خویش کنید و در مقابل پارسیان چون شیر ان بيشه باشید وچون پیران حشمگین رفتار کنید» گردو غبار را پناهگاه کنید و بخدا تکیه کنیدو چشمها را ببندید وقتی شمشیرها که کار بفرمان م ی کند کندشد سنکك سوی پارسیانافکنی دک هکاری از آن‌ساخته است که‌از آهن‌ساخته ثیست»

بسر پن آبی رهم جهنی گفت: «حمد کوپیدو کفتة خود را به عمل تایید کنید که خدا را به‌سب آنکه هدایتتان کرده حمد گفته‌اید ویگانه دا نسته‌اید که حدابی جز او نیست وتکبیر او گفته‌ابد و به پیمبرش وفرستادگانش ایمان آورده‌اید. جز برسلمانی نمیرید و دنیا را سبك‌گیرید که ه رکه به دنیا بی‌اعتنایی کند بدو رو می‌کند. به دنیا متمایل نباشید که از شما بگریزد» خد! را باری کنید تا شما را باری کند.»

عاصم بن‌عمرو گفت: «ای‌گروه عر بان شما سران عربید که باسران عجم‌مقابل شده‌اید» شما بهشت می‌خواهید و آنها دنیا می‌خواهند مبادا که آنها به دنیای حوبش دلبسته تر از شما به آخرت باشند . امرو زکاری نکنید که فردا مایةٌ ننک عسربان باشد ۰»

ربیع‌بن بسلاد سعدی‌گفت : «برای دین و دنیا پیکارکنید و سوی مغفرت پرورد کار تان بشتابید وبهشتی که به پهنای آسمانها و زمین است و برای پرهیز کاران آماده کر ده‌اند اگرشیطان کار را برشه| سخت و انمود به‌یاد آرید که مادام که اهل‌خبر باشند خبر به‌شما در موسمهاگویند»

ربعی بن‌عامر گفت: «خدا شما را به اسلام هدایت کرد ودر سابةآن فراهم آورد وفزونی بخشید. صبوری مایهًآسایش است. به صبر خوکنید واز اضطراب دوری کنید»

هر کدام سخنانی از اینگو نه‌گفتند ومردم عهد و پیمان کردند و با هیجان برای آنچه بابد» آماده شدند. پارسیان نیز میا - جشهان چنین کردند و پیمان کردند و به

�جلد پنجم ۱۳۱

همدیگر دل دادند وبه زنجیرها بسته شدند؛ به هم بستگان سی‌هزار کس بودند .

شعبی گوید: پارسیان یکصدو بیست هزار کس بودند وسی‌فیل داشتند که‌با هر فیل چهارهزار کس بود.

مسعودبن‌خراش‌گوید: صف مشر کان بر کنار عتیق بود وصف مسلمانان کنار دیوار قدیس بود وخندق را پشت سرداشتند» مسلمانان ومشر کان میان حندق وعتیق بودند وسی‌هز ار بسته به زنجیر داشتند وسی فبل جنکی و يك فیل که شامان‌بر آن می‌نشستند و جنکك نمیکرد . سعد بگفت تا سورةٌ جهاد را برای مردم بخوانند که آثرا تعلیم می گر فته بودند.

زیاد گوید: سعدگفت: «به جای حویش باشید وبه‌کاری دست مز‌نید تا نماز ظهر بجای آرید و چون نماز ظهر بکردید من تکبیر می‌گویم شما نیز تکبیر گویید» بدانید که تکبیر را پیش از شما به کسی عطا نکرده‌اندو به شما عطا کرده‌اند که مابه قوت شما باشد. وچون تکبیر دوم را شنیدید تکبیرگویید و سوارانتان مردم را به حمله تشویق کنند وچون تکبیر چهارم بگفتم همگی حمله کنید وبا دشمن در آویزید و بگویید لاحول ولاقوةالابالله»

ابو اسحق گوید: به‌روز قادسیه سعد به کسان پیغام داد که وقتی تکبیرراشنیدید بندپاپوشهای خود را محکم کنید وچون تکبیر دوم بگفتم آماده شوید و چون تکبیر سوم بگفتم دندانها را به هم‌فشارید و حمله کنید .»

زیادگوید : وقتی سعد نماز ظهر بکرد به جوانی که عمر همراه وی کرده بود واز جملهٌ قاریان بود بگفت تا سورهٌ جهاد را بخو اند که‌همه مسلمانان آ نر اتعلیم می‌گرفته بودند و او سور جهاد را برگروهی که نزديك وی بود بخواند که در همه

�۱۳۲ ترجمةٌ تادیخ طبری

تکبیر گفتند و کسان پیاپی تکبیر گفتند وبه جنبش آمدند .آنگاه تکبیر دیگر بگفت و مردم آماده شدند آنگاه تکبیر سوم بگفت ودلیران قوم حمله‌بروندو جنک آغاز کردند ودلیران فارس پیش آمدند وضربت زدن آغاز کردند.

غالب‌بن‌عبدالله اسدی درحالی که رجز می‌خو اند به نبردگاه آمد وهرمز به مقابلةٌ وی آمد. هرمز از شاهان دربود وتاج داشت. غالب اورا اسیر کرد و پیش‌سعد آورد که بداشتند وغالب به‌نبردگاه رفت. عاصم‌بن‌عمرو نیز رجز خوانان به‌نبردگاه آمد ویکی از پارسیان را دنبال کرد که بگریختة و به‌تعقیب وی رفت وچون‌به‌صف دشمن رسید سواری را دید که استری همراه داشت و آنرا رها کرد وبه یاران خود پناه برد که به حمابت او آمدند وعاصم استر را بابار براند وچون به‌صف مسلمانان رسید معلوم‌شد وی نانوای شاه‌بود و بارخاصهٌ شاهءنان خوب وبستهةٌ عسل‌بود که آنرا پیش‌سعد آورد و به‌جای خویش باز کشت وجون سعد آنرابدید گفت: «پیش‌هماوردان عاصم برید و بگویید که امیر اینرا به شما بخشیده بخورید.

گوید: در آن هنگام که کسان درانتظار تکبیررچهارم بودند قیس‌بن‌حدیم سالاز پیادگان بنی‌نهدسخن کرد و گفت: «ای مردم بنی‌نهد حمله کنید که شمارانهد گفته‌اند که حمله کنیذ( که نهدبمعنی حمله است)

خالدبن عرفطه به‌اوپیغام داد که اگر بس نکنی دیگری را به کار تومی‌گمارم و اوبس کرد.

وچون سواران در هم آویختند یکی از پارسیان بیامد وبانگ میزد:مرد؛مردا عمروبن معدیکرب به مقابلةً وی رفت وبا او در آویخت و به زمین شکوفت وسرش را ببریدء آنگاه رو به کسان کرد و گفت: «پارسی وقتی کمان خود را از دست‌بدهد؛ بزاست.» پس از آن‌گروههای پارسی وعرب فراهم آمدند قیس بن‌ابی‌حازم گسوید: عمروبن‌معدیکرب برماگذشت و کسان را به جنگك ترغیب می کرد ومی گفت: «مرد

عجم وقتی نیزةکوتاه خود را بیندازد بزاست» دراین انا که ما را ترغیب می کرد

�جلد پنجم ۱/۳

یکی از عجمان به مقابلةٌ وی آمد و میان دوصف بایستاد وتیر انداخت » کمان خود را به شانه آویخته بود وتیر او خطا نکرد. عمروبن معد بکرب بدوحمله برد ودر او آویخت و کمربندش را بگرفت وبلند کرد وپیش اسب خود نهاد وبیاورد و چون نزديك ما رسید گردنش را بشکست آنگاه شمشیر خویش را برحلق‌وی نهادوسرش را ببرید و گفت: «چنین کنید»

گفتم: «ای ابوودء کی می‌تواند مثل توعملکند.»

به روایت دیگر عمرو دوطوق و کمر بند وقبادی دیبای اورا بگرفت.

و نیزقیس‌بن ابی‌حازم‌گوید: عجمان سیزده فیل به‌ناحیه‌ای فرستادند که طايفة بجیله آ نجا بودند.

اسماعیل‌بنابی‌خا لد کوید: جنک قادسیه در محرم سال چهاردهم هجرت بود ودر اول ماه بود وچنان بود که یکی از عربان سوی پارسیان رفته بود و بدو گفتند: «جایی را به مانشان بده »و او طایفهٌ بجیله را نشان داد که شانزده فیل سوی آنها فرنتتادند.

زیاد گو ید: وقتی پس از نخستین درگیریهاگروهها فراهم آمدند فیلداران بسه آنها حمله بردند ومیان‌گروهها تفرقه انداختند و اسبان بتر سیدو نزديك بود مردم‌بجیله نابود شو ند که اسبان آنها وهمه همراهانشان فرار کرده بود وتنها پیادگان به جای مانده بودند . سعد به مردم اسد پیغام داد که از مردم بجیله و همراهانشان دفا ع کنند وطلحة‌بن خویلد وحمال‌بن مالك وغالب‌بن‌عبدالله وزبیل‌بن عمرو باگروههای خود به‌مقا بلهٌ فیلان آمدند وفیل سواران فیلها را پس بردند که برهرفیل بیست سوار بود.

موسی‌بن‌طر یف گوید: وقتی سعد از قوم بنی‌اسد كمك خواست » طلیحه با آنها سخن کرد و گفت: «عشیره را دریابید که وقتی کسی را نام می‌بر ند که مسورد اعتماد باشد» اگر سعد میدانست که کسی بهتر از شما می‌تواند این گروه را نجات

دهد از آنها كمك می‌خو است» حمله آغا‌کنید وجود شیر ان جسور به‌پارسیان بتاز ند

�۱۷۹۴ ترجمةٌ تادیخ طبری

که شما را اسد نامیدها ند که کار شیر ان کنید» حمله کنید و پس‌نرو بد پیش‌روید ورو نگردانید. آفرین برربیعه چه‌هنرها خواهند نمود وبکجا رو خواهندکرد! مگر کس به‌جای آنها تواند رسید. جاهای خود را رها کنید خدایتان كمك کند به‌نام عدای به پارسیان حمله برید.»

مغروربن سوید وشفیق‌گویند: «بنی اسدیان‌حمله آغاز کردند وپیوسته‌ضربت زدند تا فیل را از مردم بجیله بداشتیم که پس رفت‌وطلیحه با یکی ازبزرگان‌پارسی روبه‌روشد وبا وی بجنگید وامانش نداد وخونش بربخت.»

زیاد گوید: اشعث‌بن‌قیس سخن کرد و گفت: «ای گروه کنده آفرین بر بنی اسد که چه هنر نمائی‌ها می کنند و چه شتابان پیش می‌رو ند! هرجمعی به كمك مجاوران خحود شتافتند وشما انتظار دارید که کسی بار جنک از شما بردارد! حةا که همانند قوم خویش ‏ عربان نیستید » آنها کشته میشوند و پیکار می‌کنند و شما بیحرکت براسبان منتظر نشسته‌اید.»

گوید : ده کس از ایشان سوی او دویدند و گفتند : «ما از همه مردم جنک آور تریم» چگو نه می‌گویی که قوم خویش عربان را یاری نکرده‌ایم وهمانندآنها نبوده‌ایم ابنك ما با توایم.»

آنگاه اشعث حمله برد و آنها نیز حمله بردند و پارسیان مقابل حویش‌را عقب راناند.

و چون پارسیان عقب نشینی فیل را در مقابل گروه بنی‌اسد بدیدند آنها را تیر بار ان کردند وبه‌سالاری ذوالحاجب وجالنوس حمله به مسلمانان آغاز کردند. اما مسلمانان در انتظار تکبیرچهارم سعد بودند وعمدة نیروی پارسیان بهمراه فیل برضد بنی اسد‌به کار افتاد. وقتی سعد تکبیر چهارم بکفت ومسلمانان حمله آغاز کردند آسیای جنک بر بنی‌اسد می گشت و فیلان در میمنه ومیسره به اسبان حمله برد و آنرا عقب

راند» سواران از پیاد گان می‌خو استند که پیلان دا برانند و سعد کس پیش عاصم‌بن

�جلد پنجم ۱۷۹۵

عمرو فرستاد وپیغام داد که ای‌گروه بنی‌تمیم» شما که شتردار و اسبدار بوده‌اید چارة این فیلان را نمی‌توانید کرد؟

گفتند: «جرا» بخدا»

عاصم گروهی از تیراندازان قوم خویش را با جمعی مردم مجرب بخواند و گفت: «ای‌گروه تیراندازان! فیل سواران را با تير بزنید. و شما ای مردم مجرب » فیلان را پس‌برانید وتنگک آنرا ببرید.» وبه‌تشجیع آنهابرخاست آسیای جنگ بربنی- اسد می گشت ومیمنه و میسره به جولان‌آمده بود. یاران عاصم سوی فیلان رفتند و دم فیل و دنبالهٌ صندوقها راگرفتند و تنگک فیلان را ببریدند که نعرةآن برخحاست و

طایفةٌ اسد برخاست وپارسیان را از خویش عقب راندند و جنک کردند تاآفتاب فرورفت وجنگك تا پاسی از شب دوام داشت. آنگاه دوسپاه باز گشتند. در آن شب پانصد کس از اسدیان کشته شد که محور جنک بودند و عاصسم پیشتاز و دلیر قوم بود. این روز اول جنک قادسیه بود که آنرا جنک ارماث گفتند . قاسم بنقل از یکی از مردم بنی کنانه گوید:, به روز ارماث پهلوهای سپاه پارسیان برضد بنی اسد به جولان آمد و در آن شب پانصد کس از آنها کشته شد.