تاریخ طبری:جلد پنجم:تعیین مقرری و ترتیب دیوان

از جم‌نامگ
پرش به ناوبری پرش به جستجو

سخن از نعیین مقر دی و تر تیب د.بوان

در این سال عمر برای مسلمانان مقرری معین کرد ودیوانها ترتیب داد و مقرری را به ترتیب سابقه معین کسرد» صفوانبن امه و حارث‌بن‌هشام و سهیل و کسانی را که در فتح مکه مسلمان شده بودند مقرری از مسلمانان پیشین کمتر داد که از گرفتن آن خود داری کردند و کفستند: « قبول نداریم که کسی از ما گر امیتر باشد . »

عمر گفت: «مقرری به ترتیب سابقه در اسلام می‌دهمء نه اعتبار»

گفتند: «جنین باشد.» و کرفتند.

آنگاه حارث وسهیل باکسان خویش سوی شام رفتند و جهادکردند تا در یکی از حمله‌ها به سرزمین دشمن کشته شدند وبه قولی از طاعون عمواس‌مردند.

�جلد پنجم ۱۷۹۵

«از خویشتن آغا ز کن».

گفت: «نه» از عموی پیمبر خحد اصلی الله‌علیه‌وسلم آغاز می کنم» آنگاه‌هر که باونزدیکتر است.»

برای عباس مقرری معین کرد و از او آغاز کرد. آنگاه برای جنگاوران بدر پنجهزار پنجهزار مقرر کرد برای مسلمانان پس از بدر تا حدیبیه چهار هزار چهار هزار مقرر کرد برای مسلمانان پس از حدیبیه تا وقتی که ابوبکر ازمرتد شدگان دست بداشت» سه هزار سه هزار مقرر کرد . آنها که در فتح مکه‌حضور داشته بودند یادر ایام ابوبکر جنگیده بودند و جنگاوران پیش از قادسیه همگان سه هزار سه هس ار کرفتند. برای جنکاوران قادسیه و جنگاوران شام دوهزار دوهزار مقرر کرد وبرایآنها که سخت کوشیده بودند دوهزار وپانصد دوهزار و پانصد مقرر کرد.

بدو گفتند: «چه‌شود اگرجنگاوران قادسیه‌را به‌جنگاوران پیشین ملحق کنی .۰ »

گفت: «آنها را به مرحله‌ای که نیافته‌اند ملحق نمی کنم. »

گفتند: «چراءآنها را که دیارشان دور بود با کسانی که دیارشان نزديك بوده واز خانه حود دفا ع کردها ند برابر گر فته‌ای؟»

گفت: «کسانی که دیارشان نزديك بوده حق بیشتر دارند که در معرض خحطر ورحمت دشمن بوده‌اند. چرا مهاجر ان که سابقه دارانشان‌را با انصار برابر گرفتیم چنین نگفتند» که انصار نیز در خانةٌ خسود نصرت اسلام کرده‌اند ومهاجران از راه دور سوی آنها آمده‌اند.»

برای جنگاوران پس از قادسیه ویرموك هزار»هزار مقر ر کرد. برای طبقه‌دوم پانصد پانصد مقرر کرد وبرای‌طبقه سوم سیصد سیصد مقرر کرد. مقرری همه افراد

�۱۷۹۶ ترجمهةٌ تادیخ طبری

غیر بدریان یعنی حسن‌وحسین وابوذر وسلمان را ببدریان پیوست» مقرری عباس بیست و پنجهزار و بقولی دو ازده‌هزار بود. به زنان پیمبر ده هزار ده هزار مقرری داد مگر آنها که سابقه‌بردگی داشتند » ز نان‌پیمبر گفتند: «پیمبر نصیب ما را بیشتر از آنها نمی‌داد» ما را برابرکنید.» وجنان کرد. قصوری‌عايشه را دوهز ار بیشتر کر دکه پیمبر او را دوست می‌داشته بود اما نگرفت.

زنان جنگاوران بدر را جزوپانصد پانصدی‌ها آورد. زنان‌طبقه بعدرا تاحدیبیه چهارصد چهارصد داد وزنان بعدی‌ها را تا جنگهای پیش از قادسیه‌سیصد سیصدداد؛ زنان جنگاوران قادسیه را دویست دویست داد وپس از آن‌همه‌زنهای دیگر رابرابر گرفت. کودکان را یک‌نواخت‌صدصد داد آنگاه شفصت مستمندرا فراهم آورد ونان به آنها حور انید ومقدار آن را حساب کردند که دوانبان شد وبرای هريك از آنها و عیالش ماهانه دوانبان مقر ر کرد .

عمر پیش از مرگ گفته بود: «می‌خواهم مقرری را چهارهزارچهار هزار کنم که مرد يك هزار را به نزد کسان حود نهد يك‌هز ار را توشه کند » يك هزار را خر ج سلاح کند و یسك هسزار را خرج رفاه کند ۰» اماپیش از آن‌که چنین کند در گذشت ۰

ابی‌سلمه‌گوید: عمر مقرری را برای غنیمت‌گیران‌که خدا غنیمت را به‌آنها داده بود معین کرد که‌سپاه مداین بودند و بعد به کوفه راه بافتند واز مداین به کوفه و بصر هو دمشق‌وحمص و اردن و فلسطین ومصر انتقال‌بافتندعمر کفت: «غنیمت ازمردم‌این شهرهاست وهر که به آنها ملحق شود و کمکشان کند و از آن دیگران یست» که به وسیله آنها شهرها ودهکده‌ها مسکون شده و صلح باآنها انجام گرفته وجزیه به آنها پرداخت شده و مرزها به وسیله آنها بسته شده و دشمن به كمك آنها در هم شکسته است 4۰

آنگاه نوش ت که مقرری سال پانز دهم هجرت را يك جا بدهند.

تاریت جصایر �جلد پنجم ۱۷۹۷ یکی گفت: «ای امیرمومنان» چه شود اگر برای حادثه محتمل ذخسیره‌ای در بیت‌المالها بجای‌گذاری. » گفت: این سخن را شیطان بدهان تونهاده» خدا مرا ازشر آن مصون دار دکه فتنه آ بند گان خو اهد شد. برایآنها جیزی راکه خدا وپیمبر وی‌فرمان داده‌اندذخیره می‌کنم» یعنی اطاعت خداو پیمبر راکه بهترین ذخیره ماست و به كمك آن به‌اینجا رسیده‌ایم که می‌بینی . اگر این مال بهای دین یکی از شما شود به‌هلا کت افتید.» سعید کو بد: وقتی خدا فتح نصیب مسلمانان کرد ورستم کشته شد وصبر فیروزیهای شام به عمر رسید مسلمانان را فراهم آورد و گفت : « برای خلیفه از این مال چه مقدار رواست:» گفتند: «برای مصرف خاص اوءقوت‌خودش وقوت عیالش نه کمتر و نه‌بیشتر و پوشش آنها وپوشش خودش برای زمستان و تابستان ودومر کب برای‌جهادوحوایج وسواری راه‌حج وعمره؛ وتقسیم برابر آنست که مردم کوشا را به اندازةٌ کوشش دهدو کارهای مردم را سامان دهد و به هنگام سختی وبلیه امورشان را به‌عهده گیردتا پسر رود واز اهل‌غنیمت آغا زکند. » ابن‌عمر گوید: وقتی خبر فتح قادسیه ودمشق به عمر رسید کسان را فراهمم آورد و گفت: «من مردی بازرگان بودم که خدا عبال مرا به سبب بازرگانیم بی‌نیاز می‌داشت؛ شما مرا به کار حودتان مشغول داشته‌اید» به‌نظرشما از این‌مال چه‌مقدار بر من خحلال است؟» قوم بسیار سخن کردند وعلی خاموش بود. عمرگفت: های علی» توپبه نی گویی.» گفت: «جندان که ترا وعیال ترا به طور معمول کفایت کند‌واز این مال جز آن حق نداری.»

قوم گفتند: (رسخن »سخن لس ان طالب است. (

تاری بح بسا 5

�مهاجران و از جمله عثمان وعلیو طلحه وزبیر فراهم آمدند» ز بیر گفت: «چه‌شوداگر به‌عمر بگو یم که‌چیزی برمقرری وی‌بیفزاییم. »

علی گفت: «چه خوش بوداین‌کار را زودتر کرده بودیم» بيایید برویم.»

عثمان گفت: «عمر را می‌شناسید» بیایید» نظر وی را ازراه دیگ ر کشف کنیم؛ پیش حفصه رویم واز او به‌پرسیم و گوییم مکتوم‌دارد.»

آنگاه پیش حفصه رفتند و گفتنداز جانب گروه از عمر بپرسد و کسی را نام نبرد» مکر در صورتی که افزایش را ببذبرد. « این بگفتند و از پیش وی برون آمدند .

حفصه عمر را بدیدوباوی سخن کرد که آ ار خشم در چهره‌اش‌نمودار شد و گفت: «اینان کیانند.»

گفت: «تا رای تورا ندانم نخواهم گفت.»

گفت: «اگر می‌دانستم کیانند روسیاهشان می کردم تو که میان منو آنهایی‌ترا بخدا بهترین لباسی که پیمبر در خانهٌ توداشت جه بود؟ »

گفت: «دوجامةٌ خطدار که در حضور واردان وبوقت سخن برای جماعت به تن می کرد. »

گفت: «غدذایی که پیش تومی‌خوردجه بود؟ بکو؟»

گفت: «نان ما نان جوبود ووقتی گرم بوه ته مانده ظرف روغن را روی آن

تاریت جضان

�سح هخا ات سس سس سم سح سس سس مس بسسسص ح مص رصت سح تست دز تسه مس

جلد پنجم ۱۷۹۹

می‌ریختیم که چرب و نرم می‌شد واز آن می‌خورد و آن را خوشمزه می‌بافت.»

گفت: «به نزد توروی چه فرشی می‌نشست که از همه نرمتر بود؟ »

گفت: «پارچةٌ خشنی داشتیم که در تابستان آن را تا می کردیم وزیر خودمان می‌انداختیم وچون زمستان می‌شد نصف آن را پهن می کردیم و نصف آن را روی خودمان می کشيدیم. »

گفت: «ای خفصه از جانب من به این کسان بکو که پیمیر حداصلی الله‌علیه- وسلم تمکن یافت وزواید را رها کرد و به کفاف قناعت کرد من نیز تمکن یافته‌ام و زواید را رها می کنم وبه کفاف قناعتمی کنم؛ که مثال من و دویارم مانند سه کس است که راهی را پیمودند اولی برفت وتوشه‌ای بر کُرفت و به منزل رسید. آنگاه دومی به دنبال وی رفت وراه خود را سپرد وبدورسید وسومی از دنبال او برفت » اگر براه‌آنها رود وبه توشة آنها رضایت دهد به آنها ملحق شود و با آنها باشد واگر

را در باره غنایمی که خداوند به‌جنگاوران قادسیه وجنگاوران شام دادیامن‌بگویید.» عمروعلی وعشمان همسخن شدن که از قر آن بگیر ند کفتند: «طبق کفتهٌ قر آن هرجه خدا از اموال این دمکده‌ها عاید پیمبر عویش کرده خاص خدا وپیمبر است»(یعنی مربوط به خدا و پیمبر است که‌خحدا فرمان‌دهد و پیمبر تقسیم کند)وخویشاو ندان‌پیمبر و بتیمان ومسکینان و براهمانده" واین رابه آيةٌ دنبال آن‌توضیح کردند که‌گوید: وخاص فقر ای مهاجر ان که از دیارشان و اموالشان بیرون شده‌اند"چهار خمس غنایم‌رابرای مستحقان آن نهادند»خمس از آن طبقه اول ودوم وسوم شد وچهار حمس خاص

۱- سودةا لحشر آ یه ۷ م2 همات سوده أ ۸ عاید بسا 5

�۱۸۵ ترجمه تادیخ طبری

گیر ندگان غنیمت بود و آیهةٌ دبگر را شاهد این معنی گرفتند که‌گوید هرچه غنیست گیرید مس آن ازخداست! وخمسها را بدین‌ترتیب تقسیم کردند وعمروعلی براین همسخن شدند ومسلمانان بدان عمل کردند.

برای تقسیم از مهاجراد آغاز کردند» پس از آن انصار بودند سپس تابعان که با آنها بوده بودند و کمکشان کرده بودند» آنگاه از حاصل جزیه برای کسانی که صلح کر ده بودند یا به صلح دعوت شده بودند » مقرری معین کردند که به درستی داده می‌شد » جزبه خمس نداشت و حاصل آن از آن کسانی بسود که حمایت ذم‌یان می کردند وعهده دار انجام پیمان بودند و کسانی که اعانت آنها می کردند» مگ ر کنه اینان به دلخو اه به کسانی که سهمی نداشتند از مازاد آن بخشش کنند .

طبری‌گوید: به گُفتةٌ سیف بن عمرودر این سال یعنی سال پانزدهم» جنگهابود اما به کفتةٌ ابن اسحاق این جنگها به سال شانزدهم بود وروایت وی را در این‌باب‌از پیش آورده‌ایم و نیز گفتةً واقدی را نقل کر ده‌ایم.

اکنون خبر حوادئی راکه در فاصلهً جنگها بود تا انقضای سالی که جنان‌که گفتيم دربارةٌ حوادث آن اختلاف بود یادمی کنیم :

سعید گوید: وقتی عمر به سعد فرمان داد که سوی مداین رود.به او گفت‌زنان و نانخوران را در عتیق واگذارد وگروهی سپاه نزدآنها بجای‌گذارد و سعد چنان کرد. وهم به او گفت که این گروه راکه باعیال‌مسلمانان آنجا مانده‌اند درهمه غنیمتها شريك کند.

گوید: سعد از پس فتح » دوماه در فادسیه بماند وبا عمر دربارة آنچه باید کرد نامه نوشت وزمره را سوی زبانه فرستاد. زبانه قسمتی از دشت بود که در روستا پیش رفته بود و کوفةٌ کنونی آنجاست وحيرة سابق آنجا بود. تخیرجان آنجا اردو زده بود وچون‌از آمدن عربان خبر یافت برفت و بجای نماند و به باران خود

۱ اس سود:‌ا لا ثفال آ به ۴۲ عدیع مس 5

۳

�سس سس تخس سس هس سس مس سم سب

جلد پنجم ۱۸۰۱

پیوست.

گوید: از جمله سخنانی که کودکان در اردو گاه به بازی میگفتند وزنان وقتی برساحل عتیق بودند به آنها باد می‌دادند کلماتی‌بود که زنان در زرود وذی‌قار و آن نواحی به بازی می گفته بودند از آن رو که در ماه‌جمادی دستور رسیده بو دکه سوی قادسیه ح ر کت کنند و اين از جمله اشعار عامیانه بود که برزبانعا می‌رفت زیرا میاث جمادی‌ورجب حادثه‌ای نبوده‌بود می گفتند : «عجب است و بسیار عجب «میان جمادی‌ورجب «کار قضای مقرر است رو آنکه در غبار وهمهمه دلیر ان «بهلا کت رسیده «از آن خبر می‌دهد.»