تاریخ طبری:جلد پنجم:سخن از کار مسلمانان و جندیشاپور
سخن از کاد مسلمانان وجند بشا بود
مهلب گوید: وقتی ابوسبره از کار شوش فراغت یافت باسپاه خویش برفت ومقابل جندیشاپور موضعگرفت که زربن عبداللهآ نجارا محاصره کرده بود» و آنجا ببودند و صبح وپسین جنگ بود وهمچنان مقیم بودند تا از سمت مپاه مسلمانان امائنامه بهشهر افتاد.
از فتح جندیشاپور تا فتح نهاو ند دوماه فاصله بود. ناگهان مسلمانان دیدند که درهای شهر گشوده شد و کسان بیرون آمدند و بازارهاگشوده شد ومردم بهجنبش آمدند و کس فرستادند که چهشده؟
گفتند: «شما اماننامه سوی ما افکندید ما نیز پذبرفتیم و جزیه میدهیم که ازما حفاظت کنید»
گفتند: رما نکردهایم»
گفتند: «درو غ نمیگوییم»
مسلمانان از همدیگر پرسش کردند معلوم شد بندهای بنام مکنف که اصل وی از جندیشاپور بود اماننامه را نوشته بود.
کفتند: د«اه ننده است» . .....-..۵
�۱۹۱۰ ترجمهتادیخطبوی مردم شهر گفتند: «ما آز ادو بنده نمیشناسیم» اماننامهای آمده کسه مطابسق آن کار میکنیم و آنرا پذیرفتهایم و تخلف نسکردهايم اگر شما مسیخواهید ناهروی
کنیل ۶
مسلمانان دست از آنها بداشتند وقضیه را برایعمر نوشتند کهبه آنهانوشت: «خدا درستپیمانی را بزرگ دانسته . درست پیمان نخواهید بود تا به هنگام شك نیز درست پیمانی کنید. اماننامه رااجرا کنید و درست پیمانی کنید» مسلماناناز آنجا برفتند وبه پیمان عمل کردند.
عمرو گوید: عمربه سال هفدهم اجازه داد که در دیار فارس پیش روند . در اینباب مطابق رأی احنفبنقیس کار کرد و برتری وراستگفتاری اورا بشناختو سالاران وسپاهها را فرستاد. برای مردم بصره سالاران معين کرد وبرای مردم کوفه سالاران معین کرد و فرمان خویش را باآنها واینها بگفت وبه سال هیجدهم روان شدند. به ابوموسی گنت از بصره برود وجایی که حوزة حفاظ بصره بهسر میرسد بماند تا بااو بگوید چه بایدکرد.
پر جمهای سالار ان را با سهیلبن عدی وابستةٌ بنی عبدالاشهل فرستاد» سهیل پرچمها را بیاورد» پرچم خر اسان را به احنفبن قیسداد» پرچم اردشیرخره وشاپور را بهمجاشعبن مسعودسلمی داد؛ پرچم استخر را بهعثمانبنابیالعاص ثقفی داد؛ پرچم فسا و دارابگرد را بهساریهبن زنیم کنانی داد» پرچم کرمان همراه سهیلبن عدی بود» پرچم سیستان را بهعاصمبن عمروداد» وی از صحابه بود. پرچم مکران را بهحکم بنعمیر تغلبی داد. همگان بهسال فدهم بیرون شدند و اردو زدند که سوی این ولایات روند اما حر کتشان انجام نگرفت تا سال هیجدهم در آمد.
عمر از مردم کو فه بر ای این سالار ان کمك فرستاد: عبداللهبن عتبان رابه كمك سهیلبن عدی فرستاد. علقمةین نضروعبداللهبسن ابیعقیل وربعی بنعامر وابی ام غزال را به كمك احنف فرستاد» عبدالله بر یی اشجعی را به كمك عاصمبن عمرو
�> سر جلد پنجم ۲۳۳۳۰۰ ۱۹:۱ 9 ببن م6 این رده یلق کییو وروی ۱ ۱ د ها کفتهاند کهفتیم شم د بعضی گنج شوش ورامهرمز وفرستادن هرمزان ازشوشتربهسوی عمر بهسال بیستم بود
چهوقت بهامارت آنجا باز گشت. چنانکه گفته اند قضای بصره با ابومریم حنفی بود.
نام عامل جزیره وموصل را از پیش گفته ام. آنگاه سالهیجدهم در آمد.