تاریخ طبری:جلد پنجم:سخن از تقسیم غنایم مداین

از جم‌نامگ
نسخهٔ تاریخ ‏۱۷ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۳۰ توسط Admin (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی « �جلد پنجم ۱۳۳۳ سجن از لقسیم غنا دم مداین مبان چنکاور آن که بگفته سف شضت هز اد کس بوده‌اند. مهلب گوید: و قتی سعد در مداین فرود آمد و کس به تعقیب عجمان فرستاد؛ تعاقب کنند کان تا نهروان برفتند و باز گشتند ومشر کان سوی حلو ان‌رفتند. سعدغنایم را پس...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

�جلد پنجم ۱۳۳۳

سجن از لقسیم غنا دم مداین مبان چنکاور آن که بگفته سف

شضت هز اد کس بوده‌اند.

مهلب گوید: و قتی سعد در مداین فرود آمد و کس به تعقیب عجمان فرستاد؛ تعاقب کنند کان تا نهروان برفتند و باز گشتند ومشر کان سوی حلو ان‌رفتند. سعدغنایم را پس از برداشت نعمس میان کسان تقسیم کر دکه به سوار دوازده هسزار رسید » همه سوار بودند و کسی پیاده نبود واسب بدك در مداین بسیار بود.

شعبی گوید: سعد از خمس غنایم به مردم سخت کوش‌چیز داد اما افر اط نکرد .

و نیز گو ید : سعد خانه‌های مداین را میان کسان تقسیم کرد که در آن سکونت گرفتند. صاحب ضبط عمروبن عمروم‌زنی بود ومامور تقسیم سلمان‌بن ربیعه بود . فتح مداین در صفرسال شانزدهم بود.

کوید: وقتی سعد وارد مداین شد. نماز را تمام کرد و روزه گرفت و بگفت تا ابوان کسری را نماز گاه ایام عید کنندومنبری در آن نهاد و آنجا نماز می کرد و تصويرها همچنان بود و نماز جمعه‌نیز می کرد وچون عبدفطر آمد گفتند: « به صحرا رو ید که سنت در نماز دوعید جنین بوده است»

سعد کشت : «همین‌جا نماز کنید)

کو بد: سعد آ نجا نماز کرد و کفت: «بیرون دهکده وداخل آن بکسشت»

گوید: وقتی سعد در مداین فرود آمد ومنزلها را تقسیم کرد زن و فرزند کسان را بیاورد ودر خانه‌ها جای داد که وسایل داشت و در مداین اقامت داشتند تا از جنکت جلولا و تکریت وموصل فراغت بافتند» آنگاه سوی کوفه رفتند .

�ب __ سست تسس سس سس سب ۳ سب سا

۱۹۲۴ ترجمةٌ تادیخ طبری

"س_ سس سب سس ت

شگفتی کند از جامه‌ها وزیور وشمشیر خحسروو امثال آن» بر آن بیفزود با چیزها که دیدن آن برای‌عر بان‌خوشایند بود. از حمس به کسان‌چیزدادو پس‌از تقسیم میان کسان وبرداشت خمس» فرش بجاماند که تقسیم آن میسر نبود به مسلمانان گفت: «موافقید که چهار خمس آنرا به دلخواه واگذاریم و آنرا پیش عمر فرستیم که هرچه خواهد

سعد فرش را براین قرار فرستاد. فرش شصت ذراع در شصت ذراع بسود. یکپارچه. به‌اندازهُ يك جریب که در آن راههای مصور بود و آب‌نماها چون نهرها؛ ولابه‌لای آن همانند مروارید بود وحاشیه‌ها چون کشتزار و سبزه‌زار بهاران بود» از حریربرپودهای طلا که کلهای طلا و نقره و امثال آن داشت.

وقتی فرش را پیش عمر آوردند » از خمس به کسان جیز داد و گفت: « از خمسها به همه جنگاورانی که حضور داشته‌اند با میان حصول دوخمس کوشا بوده‌اند باید دادو گمان ندارم از خمس بسیار داده‌باشند. آنگاه خمس رابه‌مصارف آن تقسیم کرد و گفت: «دربارة این فرش چه رای می‌دهید؟ »

جماعت همسخن شدند و گفتند: «اين را به رأی و واگذاشته‌اند رأی تو جیست؟»

اما علی گفت: « ای امیرمومنان » کار چنانست که گفتند» اما تأمل باید که اگسر اکنون آنرا بپذیری فردا کسانی به دستاویز آن به ناحق چیزها بگیرند»

عمر گفت: «راست گفتی واندرز دادی» و آنرا پاره پاره‌کرد و به کسان داد.

عبدا لملك بن‌عمیر گوید : مسلمانان در جنک مداین بهار کسری راکرفتند که

سنگین بود و نتوانسته‌بودند ببرند» آنر!. ءین‌مستان کرده بودند که کل وسبزه‌نبود

�جلدپنجم ۱۸۳۵

وچون میخو استندمی‌خو اری کنند» بر آن می‌نشستند که‌گویی درباغی‌بودند» فرشی بو دشصت‌درشصت. زمینه‌از طلابود وزینت آن نگین‌ها» ومیوة آن‌جو اهر ابریشم و برگها از ابریشم و آب طلا بود وعرب آنرا قطف‌می گفتند.

گوید: و چون سعد غنایم را تقسیم کرد فرش بماند که تقسیم آن میسر نبود» پس مسلمانان را فراهم آورد و گفت: «خداوند دستهای شما را پر کرد» تقسیم ایسن فرش مشکل است‌و کس‌تاب خریدن آن ندارد» رأأی من اینست که آنرا به امیرمومنان و اگذارید که‌هرچه خواهد کند» وجنان کردند.

گوید: وچوذ فرش را در مدینه پیش عمر بردند» خوابی‌دیدو کسان رافر اهم آورد و حمدوثنای خدا کرد ودربارة فرش رأی خحو است وقصه آنرا بگفت» بعضی‌ها گفتند آنر | بگیرد» بعضی دیگر به نظر اوواگذاشتند» بعضی دیگر رای مشخص نداشتند. علی که سکوت عمر را دید برخاست و نزديك اورفت و گفت: « چراعسلم خود را جهل می‌کنی ویقین خود را به مقام شك می‌بری؟ از دنیا جز آن نداری که عطا کنی و از پیش برداری یا بپوشی وپاره کنی یا بخوری و ناچیز کنی »

سعید گو ید: آنکه خمس مداین را برد بشیربن خصاصیه بود و آنکه‌عبرفستح را برد حلیس بن‌فلان اسدی بود » متصدی ضبط عمرو بود و متصدی تقسیم سلمان بورو",

گوید: وقتی فرش را تقسیم کردند» کسان در فضیلت جنگاوران قادسیه‌پسیار سخن کردند. عمر گفت: «اینان اعیان و برجستگان عربند که دین‌و بسزرگی را باهسم دارند» رزم آوران‌جنگهای پیشند و جنگاوران‌قادسیه.»

گوید: وقتی زیور ولباس بار ودیگر لباسهای عسرورا که لباسهای متعدد داشت وبرای هر مقام‌لباسی بود- پین. هی آوردند گفت: «محلم را پیش‌من آرید.»

�۱۸۳۶ ترجمةٌ تادیخ طبری

محلم تنومندترین عرب مدینه بود» تاج خسرورا برد و ستون چوبین براو آویختند وقلاده و لباس زینت را به تن وی کردند وبرای تماشای مردم نشانیدند» عمر در او نگریست ومردم در اونگریستند واز کار ورونق دنیا چیزی شگفت‌دیدند .

آنگاه محلم لباس دیگر خسرورا پوشید وبازچنان دیدند تا همه را به نوبت بپوشید. آنگاه سلاح خسروزا به وی پوشانید و شمشیر وی را بدو آویخ تکه وی را تماشا کردند. آنگاه شمشیر وسلاح را بررگرفت‌و گفت: «بخدا کسانی که این‌چیزها را تسلیم کرده‌اند مردمی امین‌بوده‌اند»

آنگاه عمر شمشیر خسرورا به محلم داد و گفت: « هرمسلمان ی که فریب دنیا خورد احمق است» مغرور دنیاهرچه بدست آردکم ازاین یا همانند اینست. مسلمان را از چیزی که خسرودر آن سبق برده وسودش ندهصد وزیانش نکند چه فایده ؟ خسرو به آنچه داشت از آحرت مشغول ماند وبرای شوهرزنش با شوهر دعترش با زن پسرش اندوخت وبرای خویش از پیش نفرستاد» آنچه مرد ار پیش فرستد و زواید را بمصرف آن رساندبه کار اومی‌خورد و گر نه‌به کار آن‌سه کس می‌خورد» چه احمق است کسی که برای آنهافر اهم آرد بابر ای دشمنی ریشه بر انداز.»

او مت گوید: وقتی خمسها رسید وعمر سلاح وجامه‌ها وزیور خسرورا با شمشیر نعمان‌بن منذر بدیدگفت: «کسانی که این چیزها را تسلیم کرده‌اند مردمی امین بوده‌اند. نسب‌نعمان را به‌کی می‌رسانیدید؟ »

جبیر گفت: «عربان نسب وی را به تیره های قنص می‌رسانند و از بنی‌عجم

کرد وخراج آبخوران فرات را به نع ین ۳ پسران عمرو بن‌مفرن سرد وخراج

�جلد پنجم ۱۸۳۷

آبخوران‌دجله را به نعمان‌سبرد واینان‌پلها زدند. آنگاه کنار رفتندو کار آ نهار ابه حذيفة

سال» یعنی سال شانزدهم رخ داد.