تاریخ طبری:جلد پنجم:وصف عمر
�زربنحبیش گوید: عمر روزعیدی بیرون آمده بود.یا در تشییع زینب بود»
دیدمش که تيرة رنکك و بلند فامت وطاس وچبدست بود که با دستراست نیز کار
می کرد» وقتی راه میرفتگویی سوار بود .
روایت دیگر از زر هست کهگوید: عمررا به روزعید دیدم که پیاده و پا برهنه میرفت» جبدستبود که باراست نی زکار می کرد» يك برد فطری پوشیده بود از همه کسان بلندتر بودگویی برمر کبی بود وبه کسان میگفت: «ای مردم! مهاجسرت کنید ومهاجر نما مباشید »
عبد اللهبنعامر بنربیعه گوید: عمر را دیدم که مردی سپید روشن بود آمیختهبه سرخی» درازقدوطاس.
قاسم بن محمد گوید: شنیدم که ابنعمر بهوصف عمر میگفت: «مردی سپید رن بود آميخته به سرخحی» دراز قد» سپید موی وطاس-.»
ِ
حالدبن ابیبکر گوید : عمر ریش خود را زرد می کرد و سرخود را حنا
می بست .