تاریخ طبری:جلد پنجم:فتح ببسان و جنک اجنادین: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی « �وچون علقمه سوی غزه رفت ومعاویه سوی قیساریه رفت» عمروبنعاص به مقابله ارطبون رفت» شرحبیل بنحسنه برمقدمه وی بود » ابوالاعور را در اردن جانشین خویش کرد ودوپهلوی سپاه را به عبداللهبسن عمرو وجنادةبن تمیم مالکی سبرد وبرفت تا در مقابل اجنادی...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۹۱: | خط ۹۱: | ||
کرفته بود. بار اول سوار اسب بود. بار دوم برشتر بود» سفر سوم بسر نرسید که | کرفته بود. بار اول سوار اسب بود. بار دوم برشتر بود» سفر سوم بسر نرسید که | ||
طاعون در کار بود. سفر چهارم برخر هلر بود و وارد شام شد و کس در آنجا | طاعون در کار بود. سفر چهارم برخر هلر بود و وارد شام شد و کس در آنجا | ||
�جلد پنجم ۱۷۸۷ | |||
وقتی میخواست سفر کند به سالاران سپاهها نوشت که به روز معین بایکه- | |||
که از دوسال پیشسیرشدهاید مرا با این لباس استقبالیمی کنیداچه زود ازپرخوری | |||
خودتان راگم کردهاید. بخدا اگرسالار دویست کس بودید وچنین رفتار کردهبودید | |||
کسان دیگر را به جای شما مینهادم.» | |||
گفتند: « ای امیرمومنان» این قباست که پوشیدهايم وسلاح بتن داریم. » | |||
گفت: «در این صورت بسیار خوب». | |||
آنگاه سو ار شد وو ارد جابیه شد» عمرووشرحبیل در اجنادین بودند و از |
نسخهٔ کنونی تا ۱۷ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۱۸
�وچون علقمه سوی غزه رفت ومعاویه سوی قیساریه رفت» عمروبنعاص به مقابله ارطبون رفت» شرحبیل بنحسنه برمقدمه وی بود » ابوالاعور را در اردن جانشین خویش کرد ودوپهلوی سپاه را به عبداللهبسن عمرو وجنادةبن تمیم مالکی سبرد وبرفت تا در مقابل اجنادین فرودآمد . رومیان در قلعهها و خندقهای عویش بودند وسالارشان ارطبون بو د که ازهمهرومیان عمیقتر ودلیرتر ومدبرتربود وسپاهی بزرگک دررمله وسیاهی بزرگک در ایلیا نهاده بود .
عمرو خبر را برای عمرنوشت وچون نامه به عمررسید گفت: «ارطبونعرب را به مقابله ارطبون روم فرستادهایم. بنگرید نتیجهچه میشود.»
وچنان بودکه عمر وقتی سالاران شام را فرستاد برای مريك از سالارانسپاه کمك میفرستاد » و چون نامه عمرو آمد که سیاه روم پرا کنده شده بسه بزیدین ابیسفیان نوشت که معاویه را با سباهش سوی قیساریه فرستند و به معاویه نوشت که سالاری جنک با مردم قیساربه را بدو مسیدهد که آنها را از عمسرو مشغول دارد .
وچنان بود که عمرو»علقمةبنحکیم فراسی ومسروقبنفلان عکی را بهجنک مردم ایلیا فرستاد بود که بامردم انجا مقابله کردند از عمرو مشغولشان داشتند وهم اوابوابوب مالکی را سوی رمله فرستادکه سالار آن تذارق بود. و چون برای عمروپیوسته كمك میرسید محمدبنعمرورا به كمك علقسمه ومسروق فرستاد وعمارةبنعمرو بنامیه ضمری را به كمك ابیابوب فرستاد.
عمرو درمقابل اجنادین بود امابرارطبوندست نمییافت و از فرستاد گان کاری
5:9 ۳۹ ِ
ساخته نبود وعود اواین کار را بهعهده گرة.-۰- هیصورت فرستاده پیش وی رفتو
�جلد پنجم ۱۷۸۵
آنچه را میخواست با وی بگفت وسخن وی را بشنید وقلعه های وی را بدید و آنچه را میخواست بدانست. ارطبون با خودگفت بخدا این عمرواست باکسی اس ت که عمروبه رای وی کار می کند وبرای مسلمانان بلیهای بزرکتر از کشتن وی نیست. آنگاه نگهبانی را بخواست و قتل عمرو را با وی در میان نهاد و گفت: «بروودر فلان جا بمان وچون برتو گذشت اورا بکش. »
عمرواین را حدس زد و گفت: «سخن مرا شنیدی و سخن ترا شنیدم. آنچه گفتی درهن اثر کرد ومن یکی از ده نفرم که عمربن حطاب مارا با این ولایتدار فرستاده که با ویهمکاری کنیم وناظ رکارهای وی باشیم. من میروم و آنها را پیش تومی آورم اگر رای آنها نیز درباره گفتار توهمانند رای من باشد» رای مردم سپاهو سالار نیزچنین است واگر رای آنهاچونمن نبودآنها را به امانگاهشان بازمیفرستی وبرسر کار خویش هستی.»
ارطبونگفت: «چنین باشد» ومردی را بخواست وبا وی سخن کرد و گفت: «پیش فلانی روواورا پیش من آر.» و آن مرد پیش ارطبون باز آمد آنگاه به عمرو گفت: «برویاران خود را بیار.»
عمرو برفت و در نظر گرفت دیگر چنانکاری نکند و رومی بدانست که فریبخورده و گفت: «اين مرد مرا فریبداد وی از همهمردم مدبرتراست.»
وچون این سخن به عمر رسید گفت: «عمرو بر او چیرهشد. آفرین برعمرو .»
آنگاه عمر و که از وضع ارطبون آ گاه شده بود سوی وی حمله برد و تلاقی شد که از اين کار چاره نبود» در اجنادین مقابل شدند وجنگی سخت کردندکهچون جنک یرموك بود وبسیار کس از دوطرف کشتهشد و ارطبون وسپاهش هز یمتشدند واوسوی ایلیا رفت وعمرودر اجنادین منزل گرفت.
و حون ارطبون به ایلیا رسید مسلمانان راه دادند که وارد آنجا شد و آنها را سوی احنادین عقبراند و علقمه وم........ مد ین عمرو وایو اون در احنادد:, به
�۱۷۸۶ ترجمةٌ تادیخ طبری
عمروپیوستند. ارطبون به عمرو نامه نوشت که تو دوست وهمانند منی. تسودر قوم حویش چنانی که مندرقوم خودم. بخدا پس از اجنادیندرفلسطین جایی رانخواهی گشود. باز گرد ومغرور مشو که تونیز مانند کسانی که پیش از تسو بودهاند هزیمت شوی.
عمرویکی را که به رومیسخن می کرد پیش خواند و اورا سوی ارطبسون فرستاد ودستور داد که به زبان رومی آشنایی نکند. گفت: « سخنان ویرا بشنو که انشاءالّه وقتی با زگشتی به من بگویی» و به ارطبون نوشت که نامة توبه من رسید تودر مان قوم خویش چنانی که من در قوم خودم» اگر چیزی کم و کاست داشتی فضیلت مر انمیشناختی. تومیدانی کهمنفاتحاینشهرماما فلان وفلان وفلان» وزیران اورا نام برد برتو تسلط بافتهاند نامه مرا بر آنها بخوان که در کار میان من وتو بنگر ند.
فرستاده با دستور عمرو برفت وچون پیش ارطبون رسید نامه را در حضور کسان بدوداد که آن را درو غ نامید و آنها بخندیدند و شگفتی کردند وبه ارطبون گفتند: «از کجا میدانی که وی فاتح این شهر نیست.»
گفت: «فاتح شهر مردی است که عمر نام داردوسه حرف است.»
فرستاده پیش عمرو باز کشت و او بدانست که مقصود عمر استونامه نوشتو از او كمك خو است.
نوشت: «من درمقابل شهری که بنام توذخیرهشده بهجنگی سختدستزدهام ببین رای توجیست؟»
و چون نامه عمروبه عمر رسید بدانست که وی این سخن بیسهوده نگفته و مردم را خبر کرد و با آنها روان شد تا به جابیه رسید. عمر چهار بار راه سفر شام کرفته بود. بار اول سوار اسب بود. بار دوم برشتر بود» سفر سوم بسر نرسید که طاعون در کار بود. سفر چهارم برخر هلر بود و وارد شام شد و کس در آنجا
�جلد پنجم ۱۷۸۷
وقتی میخواست سفر کند به سالاران سپاهها نوشت که به روز معین بایکه-
که از دوسال پیشسیرشدهاید مرا با این لباس استقبالیمی کنیداچه زود ازپرخوری خودتان راگم کردهاید. بخدا اگرسالار دویست کس بودید وچنین رفتار کردهبودید کسان دیگر را به جای شما مینهادم.»
گفتند: « ای امیرمومنان» این قباست که پوشیدهايم وسلاح بتن داریم. »
گفت: «در این صورت بسیار خوب».
آنگاه سو ار شد وو ارد جابیه شد» عمرووشرحبیل در اجنادین بودند و از