تاریخ طبری:جلد پنجم:فتح آذربیجان
فت ح آذد بیجان
گو ید: و چوذنعيم بار دوم همدان را کشود وارواج رود سوی ری رفت»عمر بدو نوشت که سمالك بنخرشه انصاری را به كمك بکیر بنعبدالله به آذریجان فرستدو او این کار را عقب انداخت تاری کشوده شد آنگاه وی را از ری رو ائه کرد وسماكه به قصدبکیر راه آذر بیجان گرفت.
جنان بود که سمال بن خرشه وعتبهبن فر قد از مالدارانعرببو دندو باتوانگری به کو فه آمده بودند .
وقتی بکیررا روانه کردند برفت تا مقابل جرمیذان رسید و اسفندیاذ پسر فرخزاد که ارواج روذ هزیمت شده بود باوی تلاقی کرد» واین نخستین جنگی بود که در آذر بیجان کرد. و چون بجنگیدند خدا سپاه اسفندیاذ را هزیمت کرد و بکیر اورا به اسیریگرفت. اسفندیاذ کفت: «صلح را بیشتر دوست داری یاجنگ؟ »
بکیر گفت: «صلح »
گفت: «پس مرا به نزد خویش نگهدار که مردم آذربیجان اگر من از طرف آنها صلح نکنم یا نیایم به جای نمانند و سوی کوهستانهای اعاراف روند. چون کوهستان قبج و کوهستان روم» وهر که حصاری باشد مدتها درحصار بماند»
پسبکیر اسفندیاذ را پیش خود نگهداشت و او بماند وهمچنان اسیر بود و ولایت تسلیم شد بجز قلعهها که بود .
ان اناسمااگن ی شهبه کم-....-- وا اشفتد با ذهمخان در اسادیتنه:دسما کی
�۱۹۸۰ ترجمة تادیخطبری
همه ناحيةٌ مجاور خود را گشودهبود» عتبةبنفرقد نیز ناحيةٌ مجاورخودراگشوده بود. و قتیسماك پیش بکیر رسید به مزاح با ویگفت: «با تووعتبه دوتوانگر چه کنم؟اگر به زلخواه خود عم لکنم؛ بیش میروم و شمارا به جایمی گسذارم اگسر حواهی پیش من بمان واگر حواهی پیشعتبه برو که اجازه میدهم زیر اهردو تانرا رها می کنم وبه ناحیهای میروم که از ابنجا سختتر باشد.» پس از آن از عمر حواست که از کار معاف شود عمر نامه نوشت و اجازه داد که بطرف باب پیش رود وب رکار خویش جانشین نهد. و اوعتبه رابرناحیةمفتوح عویش گمار وریش رفت. اسفندیاذ را به عتبهداد که اورا بهعویش پیوست و سمالة بنخرشه را ابودجانه نیست- به ناحیهّمفتو ح بکیر گماشت وعمرهمة آذربیجان را بهعتبة بن فر قد داد. گوید: وچنان بود که بهرام پسر فرخزاد راه عتبهینفرقد راگرفت و با سپاه حویش برای تعرض وی بماند تا عتبه بیامد و بجنگیدند وعتبه اورا هزیمت کرد و بهر ام فراری شد.. وچون خبر هزیمت بهرام ومهر به به اسفندیاذ رسید که به نزد بکیر اسیربود گفت: «ا کنون صلح میشود و جنگ حاموش شد» و بابکیر صلح کرد وهمه پذیر فتند و آذربایجان آرام شد وبکیر وعتبه این را برایعمر نوشتندو حمسغنایمرا فرستادند و فرستادگان روانه کردند . بکیر ناحيةً خحد را زودتر از عتبه گشوده بود واز آن پس که عستبه بهرام را هزیمت کرد وصلح شد عتبهمیان خویش ومردم آذربیجان مکتوبی نوش ت که عمسل بکیر نیز به عمل وی پیوسته بود . ررینام خحدای رحمان رحیم « این امانیست که عتبة نفرقد عاملعمربن حطاب . امیر مژمنان «به مر دم آذر بیحانم ,دهد از... صکو ه واطر اف و درهها و اه ,دینها؛ که
�جلد پنجم ۱۹۳۸۱
«جانها ومالها ودینها وترتیبات دین همگیشان در اماذن است» بشرط آنکه «جز به بدهند بقدر توانشان. ب رکودك وزنبیمار ی کهچیزی از دنیا به کف «ندارد» و عابد خلوت نشین که چیزی از دنیا به کف ندارده جزیه «نیست. امان برای خحسودشان است و هرکه با آنها مقیم باشد. وباید «مسلمان سیاهی مسلمانان را بك روز و شب مهمان کنند و راهنمایی «کنند . هر کساز آنها که به سالی سپاهی شود جزيةٌ آن سال از او «برخحبزد و هر که نباشد مانند ماندگان باشد ومر کهبرود در اماث باشد تا «بهپناه خود برسد « جندب نوشت «بکیر بنعبدالله لیثی وسمالابن خرشه انصاری شاهدشدند. « به سال هیجدهم نوشته شد. گوید: دراینسالعتیبه. حلوایی را کهعدیةعمر کرده بودپیشوی برد. وچنان بود که عمر مقرر کرده بود عاملان وی هرساله موسم حج پیش ویرو ند کهبدینسان آنها را از ستم بازمیداشت وبر کنار میداشت.