تاریخ طبری:جلد پنجم:رفتن هرقل سوی قسطنطنه
�جلد پنجم ۱۳۸۱
ابوالزهرای قشیریگوبد: وقتی مرقل از رها برفت وخواست مردمآنجا را همراه ببرد» گفتند: « اینجا باشیم بهتریم تا همراه توباشیم.» واز همراهی ویدریغ کردند واز او و از مسلمانان کناره گرفتند و نخستین کس از مسلمانان که آنجا رسید زیادبنحنظله بود که صحابی بود وبا عمرو بنمالك در امارت شريك بود وهمپیمان بنیعبد قصی بود.
و چنان بسودکه پیش از آن هرقل تا شمشاط عقب نرفته بودو چون عربان به رها آمدندآماده باش داد وزاه قسطنطنیه گرفت و یکی از رومیان که به دست مسلمانان اسیر بود وجسته بود پیش وی آمد که گفت: « مرا از این قوم خبر بده).
گفت: «با توجنان سخن کنم که گوبی آنها را مینگری به روز سوارانند وبه شب راهبان» در قلمروخویش چیزی نگیرند جزبه بها ودر نیایند جز باسلاموهر که با آنها بجنگد چندان در مقابل وی بمانندکه ازمیانش بردارند.»
هرقل گفت: «اگر راست گفته باشی اینجا را که اکنون زیر پای من است به تصرف خو اهند آورد .»
عبادهگوید: هرقل هروقت به زیارت بیتالمقدس مسی آمد وسوریه را ترك می کرد سوی روم بازمی گشت» میگریست ومیگفت: «درود برتوایسوریه»درود کسی که از توسیر نشده وباز خواهد آمد.»
وچون مسلمانان سوی حمص آمدند از آبگذشت ورها را منز لگاه کرد و آنجا بود تا مردم کوفه بیامدند وقنسرین سقوط کرد ومیناس کشته شد وهرقل سوی شمشاط واپس رفت وچون از آن جا به آهنگک روم در آمد برتبهایبالا رفت وسوی
.272 ی -. 5 توا واه تک تیه فص تفر رو ها نصا هرن از اند
�۱۳۸۲ ترجمةٌ تاریخطبری
رومی سوی تونیاید مگر با ترس تا وقتی که مولود شوم تولد یابد وایکاش تولد نیابد که کار وی برای رومیان شیرین است اما سرانجام تلخ دارد.»
عمرو بنمیمونگوید: وقتی هرقل از شمشاط در آمد ووارد روم شد سوی سوریه نگریست و گفت: «پیش از این درود مسافر بتومیگفتم اما اينك درود برتو ای سوریه» درود جدایی. که هر کر رومیسوی تونیاید جز با ترس» تامولود شوم تولد یابد وایکاش تولد نیابد.»این بگفت وبرفت تا به قسطنطنیه رسید ومردم قلسعه های میان اسکندریه وطرسوس را با خود ببرد تا مسلمانان مابین انطا یه ودیار روم در آبادی عبور نکنند و قلعهها را خالی کرد که مسلمانان کسیراآنجا نمییافتند و بسا میشد که رومیان نزديك آن کمین داشتند و پسماندگان سباه را غافلگیر می کردند بدینجهت مسلمانان محتاط بودند .