تاریخ طبری:جلد پنجم:جنگ برس
سخن از جنک برس
گوید : وقتی سعد از کار قادسیه فراغت یافت چند روز از ماه شوال مانده بود که زهرةینحو به را بامقدمة سباه سوی ز بانه فرستاد آ نگاه عبداللهبنمعتم را به دنبالوی فر ستاد» آنگاه شرحبیل بنسمط را به دنبال عبدالله فرستاد؛ آنگاه هاشم بن عتبه را به دنبالآنها فرستاد. هاشم را به نیابت خودگماشته بود و کار خالدبنعرفطه را به اوسپرده بود وخالد را به دنباله روان سباه گماشت آنگاه حود از دنبال آنسها رفت» همه مسلمانان سوار وسنگین بار بودند که خداوند همه سلاح و م رکب ومال اردو گاه پارسیان را بهآنها داده بود.
زهره برفت تا د رکوفه جای > ذتت کوفه به معنی ریگزار ودشت سرحکون
�۱۸۰۲ ترجمةٌ تادیخطبری
درهم آميخته است» پس از آن عبدالله وشرحبیل آنجا فرود آمدند وزهره راه مداین گرفت وچون بهبرس رسید با بصبهری وجمح همراهان وی تلاقی کر دکه به جنکك وی آمدند وهزیمتشان کرد و بصبهری سوی بابل گریسخت که باقسماند گان قادسیه و باقیمانده سر انپارسی نخیرجان ومهران ر ازی وهرمزان و امثالشان آنجا بودند.وقتی بصبهری آ نجا رسید زخمدار بود واز آن زخم جان داد .
ابنرفیل گو بد: زهره در جنک برس زخمی به بصبهریزد که در رود افتاد و از آن پ س که به بابل رسید از آن زخم بمرد. وجون بصبهری هزبهست شد بسطام دهقان برسبیامد وبا زهره پیمان کرد و برای اوپلها بست وخبر فر اهم آمدگانبابلرا برای وی آورد .